رجبعلی لباف خانیکی باستان شناس و پژوهشگر میراث‌فرهنگی در یادداشتی نوشت: در عرصه اسطوره یکی از مهم‌ترین، جوانمردانه‌ترین و استقلال‌خواهانه‌ترین حماسه‌های میدانی به نام « #جنگ_دوازده_رخ» نیز در دشت میان کوه «کنابد» (گناباد) و کوه «زیبد» اتفاق افتاده است. 

در آن جنگ دشت مملو از سپاه بی‌شمار ایران و توران بود به گونه‌ای که از گرد و غبار برخاسته از سم اسبِ سواران دشت کبود و روشنایی خورشید و ماه کمرنگ شده بود، آن جنگ با غلبه ایرانیان بر تورانیان به پایان رسید و پیروزی پهلوانان ایرانی استقلال ایران را در پی داشت. 

فرمانده سپاهیان ایران در آن جنگ «گودرز» و سردار توران «پیران ویسه» بود و مصیبت و عظمت زندگی پیران در آن بود که بین دو احساس در کشمکش بود. از یک سو دوست کیخسرو و خانواده سیاوش بود و از سوی دیگر به حکم وظیفه، ناگزیر بود با ایرانیان بجنگد و از وطنش دفاع کند.

پیران که در ماجرای دوازده رخ در مقابل ایرانیان بود، در طول زندگی خود حماسه‌ها آفرید و اگر چه خود جلودار لشکر تورانیان به شمار می‌رفت، حماسه آفرینی‌هایش در ارتباط با ایران و سیاوش ایرانی، برقراری صلح بین ایران و توران و اعمال تدبیرش در پیشگیری از خونریزی در جنگ دوازده رخ از او شخصیتی محبوب ساخته بود.‌

داستان او از غم‌انگیزترین بخش‌های شاهنامه است. حمایت‌های او از سیاوش و دلبستگیش به ایران موجب  شده بود تا مردم ایران آن «دشمن دانا » را محترم شمارند و در تدفین و پاسداشت خاطره‌اش حماسه سازند بدین گونه که کیخسرو: 

بفرمود پس مشک و کافور ناب
عبیر   اندر   آمیخته   با  گلاب
تنش را  بیالود  از  آن  سر بسر
به کافور و  مشگش بیاگنده بر
به   دیبای  رومی  تن  پاک   او
بپوشید و آن کوه  شد خاک او

یکی از مهم‌ترین حرکت‌های پسندیدهٔ پیران ویسه مراقبت و پاسداری از سیاوش ایرانی بود، سیاوش فرزند کیکاوس و پدر کیخسرو و عزیزترین پهلوان شاهنامه است.

سیاوش برخوردار از صفات بارز اخلاقی و پاکدامنی بود و در نزد رستم آداب و آیین سپهسالاری، کشورداری و رسم جوانمردی آموخته بود.

اما بدسگالی نامادریش «سودابه» و بدگمانی پدرش کی‌کاووس موجب شد که سیاوش جهت اثبات بی‌گناهی از آتش بگذرد و برای این که از گزند سودابه در امان بماند، با رستم همراه شود و  به توران رود.

در آن ماجرا «پیران ویسه» سپهسالار خیرخواهِ توران حماسه آفرید. او افراسیاب را برانگیخت تا سیاوش، شاهزاده نومید را به کشور خود فراخواند و او را در پناه گیرد. پیران امیدوار بود که با آمدن سیاوش به توران دشمنی دیرینه‌ای که از زمان قتل ایرج بین ایران و توران بر انگیخته شده بود فرونشیند زیرا پیران می‌اندیشید که چون کی‌کاوس درگذرد، سیاوش به جای او بر تخت خواهد نشست و از آن پس سیاوش با نرم‌خویی و خردمندی که داشت، بین دو کشور دوستی و صلح برقرار خواهد کرد.

پیران ویسه در مرز توران بر کرانه جیحون سیاوش را پذیره شد. پیران از سیاوش به گرمی استقبال کرد و دخترِ خود «جریره» و سپس دختر افراسیاب به نام «فرنگیس» را به همسری به سیاوش داد تا مگر با این اقدام میان ایرانیان و تورانیان همخونی و آشتی برقرار کند و از خونریزی و کینه‌ورزی پیشگیری کند.

افراسیاب نیز از سیاوش استقبال کرد و او را گرامی داشت زیرا از او در توران زیانی ندیده بود. سیاوش با رفتار پسندیده‌اش در نزد همه جایگاه مناسبی یافته بود؛ اما موفقیت و محبوبیت سیاوش حسد «گرسیوز» برادر افراسیاب را برانگیخت؛ در نهایت نیت پلید و تزویرهای گرسیوز کارساز شد و او توانست افراسیاب را نسبت به سیاوش بدبین کند و حکم قتل مظلومانه سیاوش را از افراسیاب بگیرد و با همدستی ناپاک دیگری به  نام «گروی  زره» بر سیاوش بشورد و او را به اسارت گیرد و در نهایت در زیر درختی سر از تن سیاوش جدا کند و مردم ایران را در غم و ماتم فرو برد و در فرهنگ ایرانی «سوگ سیاوش» جاودانه و پاس داشته شود.

پیران پس از شنیدن مرگ سیاوش برآشفت و تا پایان عمر در بحران روحی بسر برد: 

ز بهر سیاوش دو دیده پر آب
همی کرد نفرین بر افراسیاب

پیران ویسه در جنگ دوازده رخ نیز حماسه آفرید. با این که سپهدار توران بود و برادرانش «هومان» و «نستیهن» را در آستانهٔ جنگ از دست داده بود، جهت پیشگیری از خونریزی بیشتر پیشنهاد جنگ تن به تن داد.

او که سپهدار لشکر توران بود، برای تحقق آشتی قبل از آغاز نبرد اصلی، به گودرز سپهسالار ایران پیشنهاد ترک مخاصمه داد و برای برقراری آشتی میان ایرانیان و تورانیان شش مورد طرح کرد که همه به نفع ایرانیان بود.

آخرین پیشنهاد پیران جهت پیشگیری از کشتار، جنگ تن به تن بین پهلوانان منتخب ایران و توران بود…
گودرز سردار ایرانی آخرین پیشنهاد پیران مبنی بر اینکه جنگ تن به تن ادامه یابد را پذیرفت. زمانی که دو لشکر در مقابل یکدیگر صف کشیده بودند، هومان تورانی (برادر پیران ویسه) به میدان آمده رجزخوانی می‌کرد و هماورد می‌طلبید.

بیژن پهلوان ایرانی با او درآویخت و بر او چیره شد، سپس نستیهن برادر دیگر پیران به میدان آمد و بیژن او را نیز از پای درآورد تا این که تدبیر دو فرمانده ایران و توران موجب شد تا پهلوانان تن به تن با هم مبارزه کنند:
فریبرز ایرانی با کلباد تورانی، گیو ایرانی با گروی‌زره تورانی، گرازه ایرانی با سیامک 
تورانی، فروهل ایرانی با زنگُله تورانی،
رهام ایرانی با بارمان تورانی، بیژن ایرانی با روئین تورانی، هجیر ایرانی با سپهرم تورانی، زنگه ایرانی با پهلوان گمنام تورانی، گرگین ایرانی با اندریمان تورانی، بُرتهٔ ایرانی با کهرم تورانی و سرانجام گودرز ایرانی با پیران ویسهٔ تورانی به میدان آمدند.

در آخرین پیکار گودرز تیری به سمت اسب پیران رها کرد. اسب از پا درآمد و پیران بر زمین افتاد. گودرز به پیران پیشنهاد داد که زنهار بخواهد تا او را زنده پیش کیخسرو برد. پیران نپذیرفت و در حال فرار به سمت کوه، زوبینی به سمت گودرز افکند که او را مجروح کرد و گودرز نیز زوبینی به سمت پیران پرتاب کرد که کارگر افتاد و پهلوان تورانی از پای درآمد.

کیخسرو برای مشاهده صحنه نبرد و کشتگان به رزمگاه رفت و چون چشمش به نعش پیران افتاد به شدت برآشفت. فردوسی بزرگ آن لحظه تلخ را این گونه به نظم آورده است:

وز آن پس بر آن کشتگان بنگرید
چو   روی   سپهدار   توران   بدید
فروریخت آب از  دودیده  به درد
که  کردار   نیکش  همه   یاد  کرد
بپیران دل شاه زان سان بسوخت
که  گفتی  یکی آتشی بر  فروخت

کیخسرو با خاطری پریشان و  چشمی گریان در غم فقدان پیران دستور داد تا او را با عزت و احترام به رسم ایرانیان با تشریفات شاهانه به خاک سپارند:
یکی دخمه فرمود خسرو به مهر
بر  آورده  سر  تا به گردان سپهر
نهاده  در  او   تخت  های  سران
چنان چون بود  در خور  مهتران
نهادند    مر   پهلوان   را   به گاه
کمر   بر  میان  و  به  سر بر کلاه

پیران ویسه چنان سترگ مردی بود که بعد از مرگش ایرانیان و تورانیان گمان بردند که کار افراسیاب ساخته است و او بعد از پیران توان و مجال دست درازی به ایران نخواهد داشت و چنان شد. 

اما خاطرهٔ جوانمردی‌ها، رشادت‌ها و ایراندوستی‌های او کیخسرو را برانگیخت تا برایش مراسم با شکوه تدفین برگزار نماید، ایرانیان و بخصوص گنابادی‌ها را تحت تاثیر قرار داد تا او را در منطقه تبدیل به شخصیتی دوست‌داشتنی و قابل احترام نمایند به گونه‌ای که در نقاط مختلف براکوه و مشرف بر آوردگاه جنگ دوازده رخ مکان‌هایی به آرامگاه پیران ویسه نسبت داده شود و آرامگاه‌های منتسب به آن شخصیت اسطوره‌ای مورد توجه و التجای مردمِ دوستدار راستی و درستی قرار گیرد اگر چه در صف دشمنان باشد. 

تا حدود پنجاه سال پیش حداقل چهار مکان به عنوان «آرامگاه پیران ویسه»  شناخته می‌شد که مردم محلی به آن‌ها «قبر پیر» یا «قبر پیرو» می‌گفتند و برای آن مکان‌ها احترام خاص قائل بودند و از آن‌ها حاجت می‌طلبیدند. آن چهار مکان همه در “براکوه” و جزو حومه کاخک در جنوب  #گناباد بودند که به اجمال هر یک را مرور می‌کنیم:

۱-درب صوفه

در داستان پر دامنهٔ «دوازده رخ» زیبد جایگاه ویژه‌ای دارد زیرا از سویی  مقر فرماندهی سپاهیان ایرانی بوده و از سوی دیگر  کیخسرو جهت بازدید و دلجویی رزمندگان ایرانی یک هفته در زیبد اقامت اختیار کرده است.

در حدود ۳ کیلومتری زیبد و ۲۶ کیلومتری جنوب غرب شهر گناباد در جنوب روستای درب صوفه دره‌ای به نام «تیز ماهی» یا «تنگ اِشتُری» به سمت جنوب در دل رشته کوه سیاه کشیده شده که معمولا فصل زمستان و بهار در آن آب جاری است و بافت گیاهی مناسبی نیز دارد.

بر کناره شرقی آن دره عارضهٔ ایوان مانند  طبیعی شبیه طاق بستان کرمانشاه ایجاد شده که برخی آن را طبیعی می‌دانند و برخی اعتقاد دارند که مصنوعی است.
شواهد نشان می‌دهد که آن پدیدهٔ طبیعی بوده و بر اثر فرسایش تدریجی ایجاد شده است.

 آن عارضه که از دیواره‌ها و سقف گهواره‌ای و کف صخره‌ای شیب‌دار برخوردار است، به دلیل شباهتش به ایوان یا به گویش محلی«صوفه»، نام «درب صوفه» به خود گرفته و کاربردی متناسب با اسطوره جنگ دوازده رخ و تدفین پیران ویسه در دل کوه سیاه مجاور آوردگاه دوازده رخ یافته و به قبر یا آرامگاه پیران ویسه معروف شده است.

در حال حاضر آن مکان عاری از هر نشانه‌ای، صرفا جاذبه‌ای گردشگری است اما در سال ١٣٤٩ که مورد بازدید شادروان دکتر عباس زمانی قرار گرفته، در انتهای آن علمی با پارچه‌های گلدار بر افراشته بوده و مکانی متبرک را تداعی می‌کرده است.
آرمگاه پیران ویسه در گناباد و باز آفرینی هنرمندانه صحنه نبر داوزده رخ در بیابان گناباد

انتهای پیام/

source

توسط irmusic4.ir