به بهانه اجرای سهراب پورناظری و علی قمصری در دانشگاه تهران؛

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا؛ روز گذشته، ۲۱ اردیبهشت، تالار فردوسی دانشگاه تهران میزبان صدایی متفاوت بود؛ نه برای جشن، نه برای افتخار، که برای سوگ. سهراب پورناظری و علی قمصری اجرایی را رقم زدند که نه فقط یک کنسرت، که آیینی برای همدردی بود. 

عنوان اجرا «در سوگ بندر» بود، اشاره‌ای مستقیم به حادثه تلخ انفجار در بندرعباس که جان تعدادی از هم‌وطنان‌مان را گرفت. اما فراتر از یک سوگواره ساده، این برنامه صدایی بود از ژرفای سنت موسیقایی ایران در مواجهه با مرگ، فقدان و اندوه.

تارِ قمصری؛ صدایی برای دل‌هایی که سکوت نمی‌خواهند

نخستین قطعه با تک‌نوازی تار علی قمصری آغاز شد. اما این فقط آغاز موسیقی نبود؛ آغاز مواجهه با یک فقدان جمعی بود. تارِ قمصری، با تکیه بر فرم آزاد، گذار‌های ریزپرده‌ای و فواصل نزدیک، شنونده را در لحظه رها نمی‌کرد. او فضای حزن‌انگیز را نه با آه، که با اضطراب و لرزش ساخت؛ یک ماتم که در آن هنوز بوی دود مانده، هنوز زمین گرم است.

این اجرا مصداق موسیقی سوگ در معنای کلاسیک آن نبود، اما از عناصر آن بهره می‌برد. تأکید بر ریتم کُند، فاصله‌های صوتی بسته و رنگ صوتی مات. بهتر است بگوییم که قمصری با بازخوانی ریشه‌های موسیقی عزادارانه در فرم و ملودی، به‌نوعی در تارش، سوگ‌خوانی کرد.

تنبو‌رِ پورناظری؛ ضرباهنگ جان با آوای کهن

سهراب پورناظری پس از استقبال گرم حضار، با ساز تنبور به صحنه آمد. تنبور، سازی کهن و آیینی که در تاریخ موسیقی ایران همواره با مفاهیمی، چون مرگ، سلوک و رازآلودگی گره خورده است، به ابزاری برای سوگواری جمعی بدل شد.

قطعات پورناظری، ملهم از رپرتوار آیینی مناطق غرب ایران، ساختاری دَوَران‌محور داشت؛ با استفاده از موتیف‌های تکرارشونده و اجرای ترکیبی از کوک‌های مقامی و رنگ‌آمیزی صوتی عرفانی، تنبور به مثابه صدایی ازلی در فضا پیچید. این اجرا، سوگ را از سطح شخصی به سطح جمعی آورد؛ گویی پژواک آوا‌های هزارساله‌ای بود که پیش‌تر در مرگ قهرمانان اسطوره‌ای نواخته شده بودند.

هم‌آوایی در مرز گریه و وجد

در بخش پایانی، ترکیب کمانچه، تار و ساز‌های کوبه‌ای، لحنی چندلایه و پُرترکیب به اجرا بخشید. این هم‌نوازی، اجرایی بود از چند جهت. هم‌نوازی سازها، هم‌نوازی اندوه‌ها، هم‌نوازی مردمی که در سکوت، فقط گوش می‌دادند و گاه اشک می‌ریختند.

کمانچه‌ی پورناظری، با اجرای ریز و رِنگ‌های آرام، در کنار تار قمصری که از نُت‌های متداول گریزان بود با کوبه‌های ملایم مریم وحید، حس فقدان را به موسیقی بدل کرد. نه شعاری، نه روایتی؛ فقط صدا، و تنها صدایی که تسکین می‌داد.

موسیقی سوگ؛ هزار سال روایت اندوه در صدا

آنچه در این اجرا رخ داد، تنها یک پاسخ موسیقایی به یک فاجعه نبود. بلکه یادآور یک سنت کهن بود. حضور موسیقی در آیین‌های سوگواری ایرانی. از نوحه‌خوانی تا بیت‌خوانی، از تعزیه تا لالایی، فرهنگ ما همواره برای غم، موسیقی داشته است؛ و این، تفاوت فرهنگ غنی سوگ ایرانی با سوگ خاموش و منفعل است.

در موسیقی سوگ، فرم و محتوا یکی می‌شوند. با حذف ریتم‌های پرتحرک، با استفاده از مُدهای خاص مانند دستگاه شور یا افشاری و با ترجیح سکوت‌های بلندتر از صداها، هنرمند روایت نمی‌کند، بلکه حس می‌سازد.

اجرا‌هایی که اتفاق نیستند، تصمیم‌اند

این اجرا یادآور یک اصل بنیادین بود؛ موسیقی فقط برای شادی نیست. صدا، باید در قلب حادثه باشد، نه در کمد. ساز نباید به محاق برود. وقتی جان از دست می‌رود، وقتی شهر عزادار است، هنرمند باید صدا شود. کاری که سهراب پورناظری و علی قمصری کردند، نه یک کنسرت، که یک آیین فرهنگی، یک حرکت مسئولانه و یک «پاسخ هنری» بود. پاسخ به رنج.

انتهای پیام/

source

توسط irmusic4.ir