متن ترانه بهروز وفامهر بی بهانه

در یادم مانده همان شبی

که رول زدی به چشم خیسم

مهرت بر قلبم گره زدی شدی عزیزم

در بیداری میدیم رویا

دل انگاری دور شد از دنیا

چه بی بهانه آمدی

که جان دهی به این شکسته

زیباتر از هور و پری

تو مرحمی به قلب خسته

من دستانت را هدیه ای میدانم از عشق

باز بعد از چندی شده لبریز جانم از عشق

با حضورت زندگی معنا دارد

چشمهای تو همراهش دریا دارد

چه بی بهانه آمدی

که جان دهی به این شکسته

زیباتر از هور و پری

تو مرحمی به قلب خسته

من دستانت را هدیه ای میدانم از عشق

source

توسط irmusic4.ir