متن ترانه سعید طلایی هوا خواه
قصد جان کرده آن زلف بلور تو
پیچیده بر حال و هوایم فر موی تو
ساعتی صد دفعه جان مرا بردی
ریشه شده بر دل و جانم عطر و بوی تو
هوا خواه توام جانا اما نمیدانی
در خانه ی قلب من دائم تو مهمانی
جان من نذر دو چشمان غزالت
نبینم که نشسته خم به ابروی کمانت
تو جانی و جهانی و تمام من تویی تو
به مانند جمالت خود ماه ندارد
هوا خواه توام جانا اما نمیدانی
در خانه ی قلب من دائم تو مهمانی
source