متن ترانه نیکو قبیله

میشه نوشت یه کتاب از تو که کلماتش از دم عجیبه

شدی واسم غریبه نمیشه عشقم حریفت

حرف زدم به قلبت نگاه کردم به روحت چنگ زدم

چقد زنگ زدم آنتن نمیده تو این قبیله ممممم حرف نزن هیسس حرف نزن

بی معرفت ساختی ازم یه آدم سرد حالا یالا بگرد دنبال من هرجای شهر

جایزه بگیراتم همه لنگ خودت دنگت جدا قلبت خلاف حرف خودت

بایه دل تنگ شب تا صبح بیدارمو بیخوابمو توفکر توغرقم

موج غم تو افتتده توبغلم تو عقلا تو خوابم بیا اخه زیاد تنگه دام برات

دمه تنگه یادت افتادم

شدم خاکی به گل افتادم

شدم ماهی تو تنگ آزادم

ببین افتادی از  چشم نازم

بی معرفت ساختی ازم یه آدم سرد حالا یالا بگرد دنبال من هرجای شهر

جایزه بگیراتم همه لنگ خودت دنگت جدا قلبت خلاف حرف خودت

source

توسط irmusic4.ir