متن ترانه بهنام مومنی حریق خاطره ها

مثل یک خواب ، روح خشکیدنی یه آرزو

آخرین بغض اقاقی تو یه شوره زار دور

مثل اشک‌های غریبی که تو تنهاییش چکید

شعر بی قافیه ای شد حتی شاعرش نخوند

می گفتی میری از پیشم ولی نه اینجوری

میدونم جدایی قانونه ولی نه اینجوری

به التماس قلبم به ساز عشق رقصیدم

میگفتن عشق دروغه ولی نه اینجوری

گذشت ثانیه هارو حریق خاطره هارو

مردن پروانه هارو می بینم

هنوزم بی حضور تو کنج ایوون

تنگ این خونه می شینم

تموم اشک‌های من ، با گذشت لحظه ها گم شد

چشم مجنون می بارید ولی نه اینجوری

تو سکوت شبهام هر لحظه می مردم

اگرچه مرگ حقه ولی نه اینجوری

به التماس قلبم به ساز عشق رقصیدم

می گفتن عشق دروغه ولی نه اینجوری

بهنام مومنی

source

توسط irmusic4.ir