متن ترانه زکی شمس آبادی خودی

زخم زبون بزن

رو قلب من جا هست

اما خدایی هم

رو سر دنیا هست

زخمی که تو زدی

یه زخم کاریه

باقی می‌مونه جاش

میگذره این روزا

حتی کسی که تو

نمی‌مونی براش

میرم از این شهر، شهری که سرده

شهری که مارو آواره کرده

با تو غریبم، با من غریبی

این قصه اوجش، بغض یه مرده

چه فرقی می‌کنه حالا

بدون تو من آزادم

قفس ساختم از احساسم

چجوری گیر افتادم

چقد باید بمونم تا

فراموشی بگیرم

تا روزی که بمیرم

ولی یادم نمیره

یادم نمیره

یادم نمیرهزخم زبون بزن

رو قلب من جا هست

اما خدایی هم

رو سر دنیا هست

زخمی که تو زدی

یه زخم کاریه

باقی می‌مونه جاش

میگذره این روزا

حتی کسی که تو

نمی‌مونی براش

میرم از این شهر، شهری که سرده

شهری که مارو آواره کرده

با تو غریبم، با من غریبی

این قصه اوجش، بغض یه مرده

چه فرقی می‌کنه حالا

بدون تو من آزادم

قفس ساختم از احساسم

چجوری گیر افتادم

چقد باید بمونم تا

فراموشی بگیرم

تا روزی که بمیرم

ولی یادم نمیره

یادم نمیره

یادم نمیره

source

توسط irmusic4.ir