در یک روز پاییزی هنرمندان و دوستان واحد خاکدان گرد پیکرش جمع شدند؛ نقاشی که به گفته‌ آنها، با نگاهش به اشیاء ساده معنا می‌بخشید و از فراموشی، جاودانگی می‌ساخت. دوستان خاکدان گفتند که او «نگین فرهنگ ایران» بود، «نقاشی بی‌حاشیه و فروتن»، و انسانی که در وجودش «غم و شور روسی» درهم آمیخته بود. واحد خاکدان رفت، اما طاقچه‌های پرخاطره‌اش و نگاهش به زیبایی اشیاء فراموش‌شده، در حافظه‌ هنر ایران ماندگار خواهد ماند.

به گزارش ایسنا، مراسم بدرقه پیکر هنرمند نقاش، واحد خاکدان، دوشنبه پنجم آبان از مقابل خانه هنرمندان ایران به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران برگزار شد.

در این مراسم افرادی از جمله مهدی احمدی (بازیگر)، کامبیز صبری (مجسمه‌ساز)، عباس مشهدی‌زاده (مجسمه‌ساز)، لی‌لی گلستان (مترجم و گالری‌دار)، ایرج طهماسب (کارگردان)، نیکنام حسینی‌پور (مدیرکل روابط عمومی و اطلاع‌رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، امیر راد (رئیس انجمن هنرمندان نقاش ایران) و … حضور داشتند.

فقدان او خسارتی بزرگ برای هنر است

در ابتدای این مراسم امیر راد، رئیس انجمن هنرمندان نقاش ایران، گفت: سپاسگزارم که امروز در آخرین دیدارمان با یکی از مهم‌ترین هنرمندان و نقاشان هم‌عصرمان اینجا حضور دارید. بدون شک فقدان آقای خاکدان، خسارتی بسیار بزرگ برای پیکر فرهنگ و هنر امروز ماست. واقعیت این است که چرخ فلک، روزگار و هزار عامل باید دست به دست هم دهند تا یگانه‌ای چون او دوباره متولد شود و در میان ما حضور یابد.

او ادامه داد: امروز همگی به پیکر زمینی آقای خاکدان بدرود خواهیم گفت، اما می‌دانیم که جان، حضور و آثار او به درازای تاریخ این سرزمین تداوم پیدا خواهد کرد و مرجع آیندگان و هنرمندان آینده ایران خواهد بود. این نگین فرهنگ ایران در آینده تلألؤ و درخشش بیشتری خواهد یافت. به نمایندگی از نقاشان ایران در انجمن هنرمندان نقاش ایران، به همراه سایر هنرمندان و مردمان این سرزمین، سوگوار این فقدان بزرگ خواهیم بود و چشم به راه و امیدوارِ آن آینده‌ای که میراث او همچنان الهام‌بخش خواهد بود.

نقاشی بی‌حاشیه، فروتن و جایگزین‌ناپذیر 

لی‌لی گلستان، مترجم و مدیر گالری گلستان، در مراسم تشییع پیکر واحد خاکدان با ابراز اندوه عمیق از درگذشت این هنرمند گفت: اصلاً فکر نمی‌کردم روزی برسد که من اینجا بایستم و درباره‌ واحد خاکدانی صحبت کنم که دیگر در میان ما نیست. باید عمیقاً اعتراف کنم که بعد از مرگ برادرم کاوه، هیچ‌وقت این‌قدر احساس درد نکرده‌ام. خیلی کم همدیگر را می‌دیدیم، اما دوستش داشتم، خیلی زیاد. او برای هنر بسیار احترام قائل بود. ما یک نقاش بزرگ را از دست دادیم؛ نقاشی که جایگزین نخواهد داشت، محال است.

او ادامه داد: واحد خاکدان نقاشی بود بی‌حاشیه، بی‌سر و صدا، بی‌خودنمایی، بسیار فروتن، بسیار متواضع و در عین حال فوق‌العاده باسواد. کارش را خیلی خوب بلد بود. شاید فکر می‌کردیم سوژه‌ کارهایش همیشه یک انباری است، پر از چیزهایی که دیگر کسی نمی‌خواهدشان، اما آن جزئیات درون همان انباری‌ها اصل کار بود. آن جزئیات بودند که ما را جذب می‌کردند، ما را مجذوب و میخکوب تابلوهایش می‌کردند. همیشه برایم سؤال بود که چطور آن جزئیات را انتخاب می‌کرد، می‌کشید و کنار هم می‌گذاشت. درجه‌یک بود، واقعاً درجه‌یک. همیشه از دیدن کارهای واحد شگفت‌زده می‌شدم.

گلستان تصریح کرد: پدرش طراح معروفی بود؛ شهرک سینمایی را او ساخته بود. خودش هم تعریف می‌کرد که مادرش برایش یک جعبه مداد رنگی خریده بود. بچه بود، اما طراحی‌ای کرده بود که مادرش فهمیده بود این کودک آن چیزی را که باید برای یک نقاش خوب بودن داشته باشد، دارد. از او حمایت کرده بود، و همین حمایت باعث شد به اینجا برسد. واحد به معنای واقعی کلمه نقاش بود و جایگاه والایی در هنرهای تجسمی ما داشت.

او با بیان اینکه خیلی خوشحال است که حدود یک ماه پیش خاکدان را در گالری ماه، در نمایشگاهش دیده است، گفت: در آنجا کلی با هم گفتیم و خندیدیم. واقعاً خوشحالم که آن دیدار را داشتم و با او حرف زدم. درباره‌ همان تخت‌خواب‌هایی که روی زمین انداخته بود صحبت کردیم؛ اینکه چطور چین و چروک‌ها را می‌کشید، چطور جای سر آدم‌ها را روی بالش‌ها آن‌قدر قشنگ درمی‌آورد، و چطور این جزئیات ریز را وارد نقاشی‌هایش می‌کرد. من خیلی اهل صحبت کردن نیستم، ولی فکر می‌کنم تخیلی که واحد داشت، تخیلی نوستالژیک بود برای اشیائی که دیگر نمی‌خواستیمشان، اما او آن‌ها را وارد تابلوهایش می‌کرد و ماندگارشان می‌ساخت. چیزهایی که ما نمی‌خواستیم بمانند، به لطف نگاه او ماندگار شدند.

لی‌لی گلستان در ادامه گفت: او ذهنی داشت پر از شور، پر از تخیل و در عین حال مثبت. آدم منفی‌ای نبود. اگر از چیزی انتقاد می‌کرد، درست بود، چون سواد بالایی داشت. من فکر می‌کنم واحد خاکدان جایگزین نخواهد داشت. بااخلاق بود، شریف بود، متواضع بود. و چقدر خوب است وقتی می‌رویم، کسی بیاید و همین حرف‌ها را پشت سر ما بزند.

واحد خاکدان ترکیبی از غم و شور روسی بود

بهزاد حاتم، هنرمند و دوست قدیمی واحد خاکدان، در مراسم خاکسپاری این هنرمند با یادکردی صمیمی از سال‌های دوستی و زندگی‌شان در ایران و آلمان گفت: هرگز دوست نداشتم در جایگاهی قرار بگیرم که بخواهم از رفتن دوستی سخن بگویم، اما فکر می‌کنم این همان جریمه‌ای است که برای بازماندن پس از دوستان باید پرداخت. من و واحد از روزگار دبیرستان همدیگر را می‌شناختیم، بی‌آن‌که در آن زمان با هم دوست باشیم. پیش از آن‌که وارد خاطرات شوم، باید بگویم که من سخن گفتن از مرگ را بلد نیستم، هیچ‌وقت این کار را نکرده‌ام. پس بگذارید از خودِ واحد بگویم، و شاید لایه‌ای از شخصیت او را که کمتر شناخته شده است، برایتان روشن کنم؛ لایه‌ای که درک آن می‌تواند به فهم نقاشی‌هایش کمک کند.

او ادامه داد: ما از نخستین نوجوان‌های دهه‌ ۱۹۶۰ بودیم؛ دهه‌ای درخشان و دگرگون‌کننده، دهه‌ای که جهان پس از ویرانی‌های جنگ جهانی دوم دوباره جان گرفت، و به‌راستی قرن بیستم از همان دهه آغاز شد. من و واحد از نخستین جوانانی بودیم که با روح زمانه‌ دهه‌ ۶۰ میلادی زندگی می‌کردیم. حتی پیش از آن‌که با هم دوست شویم، یکدیگر را می‌شناختیم، چون از «جسم و جان» آن دوران بودیم. ما نخستین کسانی بودیم که موهایمان را بلند کردیم، لباس‌های خاص پوشیدیم و در عین علاقه به کتاب، به موزه و کنسرت پاپ هم می‌رفتیم.

این هنرمند افزود: در کنار این روحیه مدرن، واحد از خانواده‌ای می‌آمد با پیشینه‌ای خاص؛ خانواده‌ای که ریشه‌هایی در روسیه‌ دوران تزار داشت و پس از انقلاب بلشویکی به ایران بازگشته بود. پدرش نمایانگر نوعی غم و سردی روسی بود و مادرش مظهر شور و احساس. ترکیب این دو، همان شخصیتی را ساخت که در واحد می‌شناختیم؛ آمیخته‌ای از اندوه و شور. همان دوگانگی‌ای که در ادبیات و موسیقی روسی از داستایوفسکی تا چایکوفسکی و شوستاکوویچ دیده می‌شود، در او هم جاری بود.

او در ادامه بیان کرد: واحد در کنار نقاش بودن، موسیقیدان قابلی هم بود. در روزهای جوانی، با جمعی از هنرمندان موسیقی چون سعیدی و سردار سرمست فرزند شهریار سرمست، رفت‌وآمد داشت. دوستی ما در سال‌های پیش از انقلاب شکل گرفت؛ زمانی که من و کامبیز درم‌بخش و همسرم با او معاشرت نزدیک داشتیم. در آن دوران، بسیاری از ما از شرایط فرهنگی خسته شده بودیم و میل به رفتن داشتیم. نخست کامبیز برای زندگی به آلمان رفت، و پس از مدتی واحد هم برای دیدار خواهرش به آنجا سفر کرد و ماندگار شد.

حاتم با بیان اینکه کار برای خاکدان در غرب آسان نبود، گفت: در آن سال‌ها، دنیای هنر تحت تأثیر جریان «وحشی‌های جوان» یا نئواکسپرسیونیسم آلمانی بود، درحالی‌که واحد نقاشی رئالیستی بود که موضوع‌هایی از سرزمین خود را می‌کشید. در نتیجه، آثارش در آن فضا چندان مجال نمایش نداشت. با این حال، در تصویرگری بسیار درخشید و با ناشران کتاب کودک همکاری کرد. همچنین، بخشی از نقاشی‌هایش را با عناصری از فرهنگ غربی ترکیب کرد؛ همان طاقچه‌های معروفش که پر از اشیاء کهنه و نوستالژیک بودند، کم‌کم با عروسک‌ها و دلقک‌های رنگی پر شدند و در قالب پوستر منتشر می‌شدند.

او ادامه داد: این تغییر مسیر، گرچه برایش موفقیت اقتصادی به همراه داشت، اما رد آن تا پایان در آثارش ماند. همان‌گونه که در نمایشگاه اخیرش در گالری ماه دیدیم، دو جهان فرهنگی گذشته‌ ایرانی و زیست اروپایی در نقاشی‌هایش در هم تنیده بودند. پیش از رفتن کامبیز، ما در خانه‌مان همیشه مهمانی‌های پرشور هنری داشتیم. واحد در همه‌ آن جمع‌ها مجلس‌گردان بود، با شوخ‌طبعی و انرژی. داستان‌های طنزآمیزش را با بیانی چنان شیرین تعریف می‌کرد که هر بار شنیدنش تازه بود. گیتارش را برمی‌داشت، می‌نواخت و ترانه‌های بیتلز را می‌خواند.

این هنرمند بیان کرد: در یکی از همان شب‌ها، جمعی از هنرمندان بزرگ از جمله غلامحسین نامی، پرویز و ایرج کلانتری، مرتضی ممیز، پرویز تناولی و لی‌لی گلستان حضور داشتند. آن شب مادر واحد هم آمد؛ زنی پرشور و مهربان که گفت: «واحد گفته امشب می‌رود پیش پریا و بهزاد، من هم باید بیایم!» و آمد. در آن مهمانی، واحد نواخت و مادرش آوازهای روسی خواند. خانه‌ خانواده‌ خاکدان خود جهانی بود از اشیاء، خاطره و رنگ. پدرش کارگردان هنری بود و خانه‌شان حال‌وهوای یک دکور سینمایی را داشت؛ مبل‌ها و میزهایی شبیه وسایل صحنه، لوسترهای بزرگ، حیوانات شیشه‌ای و آکواریومی پر از ماهی. همه‌ این‌ها جهانی را ساخت که ذهن و تخیل واحد در آن رشد کرد، جهانی که بعدتر در نقاشی‌هایش زنده شد.

حاتم در پایان گفت: او بارها از خاطرات کودکی‌اش گفته بود، از رفتن به پشت صحنه‌ فیلم‌ها همراه پدر، از دیدن تئاترها و معاشرت با بازیگران. همه‌ این‌ها در شکل‌گیری نگاه بصری و خیال‌پردازش تأثیر گذاشت. در خانه‌شان اتاق کوچکی بود پر از اشیاء کنارگذاشته‌شده، همان فضا و روحی که بعدها در نقاشی‌های واحد تکرار شد؛ اتاقی پر از چیزهایی که قرار بود فراموش شوند، اما در آثار او جاودانه ماندند.

او یک نقاش ساده نبود

در پایان مراسم، کاوه غفوریان به نمایندگی از خانواده خاکدان با قدردانی از حضور هنرمندان و همراهان زنده‌یاد واحد خاکدان گفت: از حضور و همراهی همه شما که سنگینی این فقدان را برای ما سبک کردید، سپاسگزارم. واحد خاکدان فقط یک نقاش نبود؛ او انسانی بود که به چیزهای ساده معنا می‌داد و حالا خودش در همان سادگی و آرامش آرام گرفته است.

انتهای پیام 

source

توسط irmusic4.ir