به گزارش خانه موسیقی ایران، علی‌اکبر شکارچی، موسیقی‌دان و فرهنگ‌ پژوه در مقاله ذیل با اشاره به سازوارگی اشعار میر نوروز چنین می نویسد:

به نام خداوند نور و قلم     خداوند پاک وجود و عدم

دوست ادیب و همتبارم، ساسان والی‌زاده مرا برای سخنرانی در دومین نشست انجمن لُرستان شناسی “ایوار” درباره میرنوروز دعوت کردند.

از ایشان پرسیدم آیا کتاب یا مقاله ای در مورد ایشان سراغ دارید؟

محبت کردند PDF دیوان شاعر بلند مرتبه را که به همت زنده یاد ” اسفندیار غضنفری” گردآوری شده بود، برای من فرستادند. از اشعار و اندیشه او به زبان لُری خصوصا اشعار فارسی او حیرت کردم. همانگونه که خود می سراید:

حیف برمجنون جنون من عیان نیست                  تا بدانستی که حالات جنون چیست

همین بیت مرا بس، که او را عارفی مجنون و شیدا در دامنه‌های غرب تا شرق زاگرس بیابم. در عجبم سال ها “میرنوروز” در زندگی موسیقایی من، همه جا همراه من بوده و من او را ندیده بودم. نمی‌خواهم علتش را در جاهای دیگر جستجو کنم، ولی در تمام کنسرت‌های داخل و خارج از کشور، در کتاب های: ٢٠ ترانه کهن لُری و ٧٠ نغمه در برابر باد؛ در اکثر ترانه‌هایی که اشعار میرنوروز حضور دارند، او واله و حیران، شعر لُری سروده و من شیدایی خود را با اشعار او خوانده بودم و او را ندیده بودم.

سپاس از خداوندگار موسیقی، که شعر و موسیقی لرستان را بی‌ریشه و بی‌بنیان نگذاشته است. بر کسی پوشیده نیست خالق و سرچشمه شعر و موسیقی این دیار در درجه اول مردم هستند. همین مردمی که در دامان خود میر‌نوروزی ناظم و نغمه‌پرداز پرورده‌اند،

میرنوروزی پاک سرشت و خلاق،

میرنوروزی عاشق و شیدا.

فلک جز عشق محرابی ندارد          جهان بی خاک عشق آبی ندارد

کسی کز عشق خالی شد فسرده ست     گرش صد جان بود بی عشق مرده ست

حکیم نظامی

بارها می‌شنیدم که فلان بیت از میرنوروز است، ولی مثل اینکه بخت یار من نبود تا با زندگى و اشعار او خصوصاً اشعار فارسی اش آشنا شوم.

شگفتا، کم نیستند اثرگذاران عرصه شعر و موسیقی که در گمنامی می‌آیند و می‌ روند، ولی روحشان به شکلی پنهان و رازآلود در آن سرزمین به اشکال گوناگون به نگهبانی ذوق و زیبایی مردمان آن دیار، وفادار و پایدار می‌ماند.

پس از ٣٠٠ سال گمنامی، روح میرنوروز، ابتدا در سال ١٣۴٧، زنده یاد اسفندیار غضنفری را بر آن می دارد که دیوان پراکنده او را گردآوری نماید. وی پس از شکل گیری دیوان، اشعار او را دسته بندی موضوعی نموده و پس از تحلیل و تطبیق اشعار او با اشعار بزرگان شعر فارسی، ابیات او را به سه دسته تقسیم نموده است:

  • اشعارحَکَمی و دینی: در مورد توحید، حضرت رسول (ص) معراج و۱۱ مورد دیگر
  • اشعار مُلَمَع ( ترکیب فارسی و لُری یا فارس و عربی را ملَمع گویند)
  • تک بیت های لُری

غضنفری دو بیت زیر را شاهکار و من، بخشی از وصیت نامه میرنوروز می دانم:

آنچه خیزد ز اقتضای طبع انسان     کفر و ظلم و جهل و جور و جبر و عصیان

شد به قدر طینت من از من اظهار     او بقدر ذات خود با من کند کار

خوشا بر انسان‌هایی که چنین آگاهانه و نجیبانه خود را تسلیم به رضایت خالق خود می‌داند.

فردوسی هم مضمون فوق را به شکل زیر، خطاب به انسان‌ها می‌سراید:

نبایدکه یزدان چو خواندت به پیش     روان تو شرم آرد از کار خویش

غضنفری در معرفی میرنوروز با مضمونی بدین شرح می‌نویسد:

او در سال ١١٣۴ هجری در نزدیکی‌های پلدختر خرم آباد لُرستان به دنیا آمد.

وی مردی بلند بالا، خوش سیما، خوش آواز، کوهنورد، صیادی چیره دست و پخته در سفربود؛ و از سویی با دسترسی به دیوان شعراى کهن و آمیختگی او با زبان عربی و قرآن کریم، قریحه او در سرودن شعر، مثل چشمه ای جوشان جاری می گردد. حاصل سرایندگی او، اشعار: فارسی، لُری و مُلَمَع است که از خود به یادگار نهاده است.

نگارنده چنین استنباط می‌کند با مناعت طبع و شیدایی که دراشعار او پیداست؛

به گفته فردوسی:

همان بِه که با جام گیتی فروز       همی بُگذرانیم روزی به روز

میرنوروز هم، رزق و روزی زندگی خود را، روزی به روز می‌گذرانده.

به بیان دیگر، آنان که تکیه بر هنر یا گنجینه‌ای معنوی و درونی دارند، هیچگاه تن به زندگی بیرونی و تن به زندگی زیر سایه ثروتمندان و صاحبان قدرت نمی دهند؛ و هرگزچشم‌شان به دست دیگران نیست، بلکه چشم و دست شان در جیب خداوندگار روزی‌رسان است.

در طول تاریخ، هزاران سال است زندگی اینگونه هنرمندان، پر ازمحنت، محرومیت، اعتراض و عصیان بوده.

بطور مثال، حکیم فردوسی ١٠٠٠ سال پیش می‌سراید:

الا ای بر آورده چرخ بلند    چه داری به پیری مرا مستمند

چو بودم جوان برترم داشتی    به پیری مرا خوار بگذاشتی

و ٧٠٠ سال بعد از آن، میرنوروز به زبان لُری می‌سراید:

اِ  فلکِ دای تونه و کی بیارم        مر  مه د  کی کمترم  راحت ندارم

پیری  و دس  پتی درد  کمی نی     اَر  وِ دولت بَرِسی پیری غمی نی

(ای  فلک، من از جور تو شکایت کجا برم، مگر من از چه کسی نالایق ترم که درمانده بمانم )

( تهی دستی و پیری دردیست گران، چه خوش باشد که رنج جسم و جان را در پیری بی غم و اندوه فقر بگذرانی)

بسیار متأسفم که حکایت فقر هنرمندان همچنان باقیست. نمی‌دانم با چه زبانی باید فریاد برآورد که هنوز هم  بسیاری از هنرمندان سرشناس و با آبروی این آب و خاک در فقر خوراک و مسکن و رنج جسم و جان، به قول میرنوروز: کو چا  کوچ مرگ را آرزو می کنند!

در جایی دیگر، میرنوروز از چندگانگی کردار روزگار به حیرتی در می‌افتد که مانند مولانا، خود را در کارگَه تقدیر آرام ‌تر از آهو و بی باک تر از شیر می‌انگارد.

هر لحظه که تسلیمم در کارگَه تقدیر       آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر

به نظر می رسد با پذیرش تقدیراست که وی می‌سراید:

یکی در شام صاحب تاج باشد           یکی بر شام  شب محتاج باشد

چنان روزی رساند دشمنان را           که طاقت طاق گردد دوستان را

چنان بخشد به دشمن زور و زَر را     که عقل اَبتر شود صاحب نظر را

با ابیات فوق، میرنوروز بر باور تقدیر، به آدمیان می‌گوید:

اگر انسان در کشاکِش دَهر، به تعادل، پذیرش و رضایت عمیق نرسد، به شدت آسیب پذیر و روزگار با تلخ کامی بر اوخواهد گذشت.

در مقایسه تطبیقی اشعار نظامی با میرنوروز، نظامی می سراید:

از آن دوکی که گرداند زن پیر          قیاس چرخ گردون را همی گیر

( مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل)

و میرنوروز می‌سراید:

همه در کار خود بی اختیارند       بِحُکم دیگری مشغول کارند

ز اضدادی که اجماعش گمان نیست     میان داری کند خود در میان نیست

نهیبش چرخ را فرموده مادام        که از جنبش نگیرد یکدم آرام

اگر ناطق، اگر صامت، اگر لال     همه جا وهمه کس در همه حال

چو چرخ پیرزن پیوسته در کار    به گرد خویش سرگردان چو پرگار

( مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل)

در دیوان میرنوروز، به فراوانی می‌توان اشعاری را پیدا کرد که تحت تأثیرمضامین و افاعیل شعراى کهن، ذوق و اندیشه خود را آمیخته با روحیات مردمان زاگرس‌نشین بیان کرده باشد.

با همین چند بیت می‌توان دریافت که وی به موازات زندگی بیرونی، از سیر و سلوک درونی غافل نماندست.

به بیان دیگر، تا کسی چشم و دست و دلی پاک نداشته باشد، دستش به عرصه‌های بلند معنوی که نشان از کمال انسانیست، نخواهد رسید.

از سال ١٣۴٧ تا ١٣٧٩، یعنی بعد از حدود ۵٠ سال سکوت طولانی، این بار روح میرنوروز به سراغ بزرگانی همچون: کرم علیرضایی، زنده یاد ایرج کاظمی، کریم منصوری و سید حمید جهان‌بخت می‌رود. این بزرگان هم با دست مایه و منبعی که به همت اسفندیار غضنفری و فرزند برومندشان، اسعد غضنفری فراهم گشته بود؛ موجب شده‌اند با انتشار چند جلد کتاب و مقاله، فصل جدیدی برای تحلیل و واکاوی اندیشه‌های او فراهم نمایند.

سپاس از جهاندار فرزانگی که این بار موجب شد در تاریخ سه شنبه ١١ اردیبهشت ١۴٠٣ به بهانه دومین نشست لُرستان شناسی” ایوار “، روح میرنوروز نه  در دامنه‌های زاگرس و در لرستان، بلکه در تهران و در دامنه های البرز، او مرا و من او را بیابم.

با دست یافتن به دیوان میرنوروز، آن را با دقت و شوق فراوان چند بار مطالعه و نکته برداری کردم.

در این بازخوانی، دریافتم تک بیت های لُری میرنوروز عمدتاً بر وزن ” فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن “ سروده شده‌اند.

وى با سرودن تک بیت های لُری، بسترى را فراهم می‌نماید که از گذشته‌های بسیار دور، هم نیاز شعری آهنگ ها را در لُرستان برآورده کند؛ و هم از نظر مضمون های متنوع عاشقی، این امکان را فراهم نماید تا علاقه مندان در سرودن شعر ذوق آزمایی نمایند.

لذا، کمتر شاعری را در موسیقی لُرستان می‌توان پیدا کرد که از نظر ریتم و مضمون، تحت تأثیر ذوق و خلاقیت میرنوروز قرار نگرفته باشد.

مضامین اشعار میرنوروز، نشان از آن دارد که وی، زندگی و اوقات خود را بیشتر با عامه مردم می‌گذرانده تا صاحبان ولایات و خوانین.

وی در ابیات طنز لُری می‌سراید:

ترخینه پَخت کِردمِه پِرش د پینهِ      مَر مَلونِ قابلی دو  دِش بوینه

( آش ترخینه پخته‌ام پُر از پونه       مگر شناگر ماهری بتواند حبوبات در آن پیدا کند)

ترخینه غذاییست بومی که بیشتر غذای تهی‌دستان است، بخصوص در فصل زمستان، وقتی صاحب خانه از فقر نتواند حبوبات برای آن تهیه کند؛ طنزیست گزنده.

در دیوان میرنوروز، اشعار لُری، موضوعات: پند و اندرز، شِکوه از روزگار، شِکوه از تهی‌دستی خصوصا در پیری، شِکوه از تنهایی و بی کسی، فراق و… را می‌توان دید.

اینجانب در کتاب های ٢٠ ترانه  کهن لُری و ٧٠ نغمه  در برابر باد، آهنگ هایی را که از اشعار میرنوروز استفاده کرده‌ام، عبارتند از:

  • علی دوسی
  • علی دوسی ساخته شکارچی
  • ای ای (وِی وِی)
  • هالوه گَنِم خَر
  • کِشکِله شیرازی خرم آبادی
  • کِشکِله شیرازی گرمسیری
  • عزیز بَکی
  • ساری خوانی
  • هِه گُلِی (به روایت استاد فرج علیپور)

اشعار آهنگ‌های فوق و بسیاری دیگر از آهنگ های لُری، در اجرا هنگام تلفیق با موسیقی، کلمات و سیلاب هایشان کوتاه و بلند می‌شوند؛ به همین خاطر وزن شعری شان را محققین و ادیبان، “اشعار هجایی” نام نهاده‌اند.

بطورمثال: آهنگ لُری عروسی(هیوله)، با ١١ هجا:

دختر نگریو او چه دی چه بیتره     اوِ هسیره که تو داری د شکر شیری تره

ترجمه: دختر گریه نکن آنجا از اینجا بهتره  –  مادر شوهری که تو داری از شکر شیرین تره

دُخ / تر / نگ / ریو / او / چه / دی / چه / بی / ت / ره

۱   ۲    ۳      ۴     ۵    ۶    ۷     ۸    ۹    ۱۰ ۱۱

و آهنگ خرمن کوبی ” دوره دوره” با ۶ هجا، اشعارشان هجایی محسوب می‌شود.

هه دوره دور بگرد          نِکش کو  دیش وا ترد

ترجمه:  هی بچرخ هی بچرخ     خوردش  کن و خرمنش کن

هَ / دو / ره / دور / ب / گرد

۱   ۲    ۳    ۴     ۵    ۶

دوست ادیب و ارجمندم ” دکتر محسن حجاریان ” در مورد کاربرد شعر تک بیتی در موسیقی لرستان، مطلب ارزشمندی را برای من فرستاد؛ که به لحاظ اهمیت اشعار هجایی، چکیده‌ای از آن را در ادامه می‌خوانید:

“در فرم آواز، موسیقی دستگاهی ( کلاسیک ) از فرم غزل بهره می‌گیرد و موسیقی اقوام، بعضی از اقوام مانند مردمان دشتستان و خراسان و ماوراء النهر از فرم دو بیتی استفاده می‌کنند. اما این قوم لُر است که از فرم تک بیتی بهره می‌گیرد.

فضای گفتاری در موسیقی سازی لُری، بر پایه زبان لُریست که از سامانه فونولوژی زبان لُری ساخته می‌شود. همین امر، نقش تعیین‌کننده ای بر مکانیسم ( یا سازوارگی) اجرایی نوع و دسته بندی کشش هجاها بر موسیقی لُری دارد که کاربرد گویشی آن اشعار، در زبان فارسی کلاسیک ممکن نخواهد بود.

هر کدام از دو موسیقی دستگاهی و موسیقی اقوام بر پایه آواز با مِتر( ریتم آزاد ) شکل می‌گیرند.

در موسیقی دستگاهی، غزل با هفت یا هشت بیت، و در موسیقی لُری فرم آواز تنها به عهده تک بیت‌های متنوع در دو مصراع همراه مضامین زیبا و دل انگیز بطور کامل، پیام را تبین می‌کند.

تک بیت‌های با ریتم آزاد را که اشعارشان از دوران صفویه منسوب به میرنوروز می‌باشند، علی اکبر شکارچی در کتاب وCDهای بیست ترانه کهن لُری و هفتاد نغمه در برابر باد اجرا نموده است، عبارتند از:

علی دوسی، علی دوسی به روایت علی اکبر شکارچی، ساری خوانی یا مویه و عزیزبکی.

لازم است اضافه گردد، بخشی از مردم لُرستان نظیر میرنوروز که به ادبیات کلاسیک (فارسی) دسترسی داشته اند، شاهنامه فردوسی و خسروشیرین حکیم نظامی را به مثابه آینه ای می دانند که تمایلات فرهنگی و آرمان های خود را در آن می‌بینند.

به همین سبب، آهنگ های شاهنامه خوانی با افاعیل: فعولن فعولن فعولن فعول، و خسروشیرین حکیم نظامی با افاعیل:

مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل به موسیقی روستایی و کوچ‌نشینی اضافه گردیده است.

و اما به نظر می‌رسد عامه مردم که در ایلات و عشایر یا در روستاها زندگی می کرده‌اند، به خاطر کوتاه و بلندی هجاهای شعری، یا نتوانسته‌اند اشعار خود را بر افاعیل شعر فارسی منطبق کنند؛ یا اساسا از افاعیل شعر فارسی هیچ اطلاعی نداشته‌اند.

لذا عمده اشعارشان بر تقطیع هجایی منطبق می باشد.

با این حال، میرنوروز به دلیل باسواد بودن و آشنایی با اشعار شعراى ایران ، وزن یا افاعیل ابیات دیوانش با شعراى فارسی خصوصاً: مولوی، حکیم فردوسی و حکیم نظامی عمدتاً بر اساس:

فاعلاتن فاعلاتن فاعلات: در مثنوی های مولانا

مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل: در منظومه خسرو شیرین حکیم نظامی

فعولن فعولن فعولن فعول: در شاهنامه حکیم فردوسی سروده شده‌اند.ِ

به گمان نگارنده، سطح و عمق تک بیت‌های عاشقانه لُری آن شاعر نامدار، عمدتاً از زبان و تمایلات عامه مردم سروده شده‌اند و به نظر مى ‌رسد به دلیل انطباق روان اشعار با آهنگ ها در تلفیق شعر با موسیقی، میرنوروز اشعار را همراه آواز در موقع خواندن هر آهنگی، فی البداهه سروده باشد.

گرچه نگاه عاشقانه میرنوروز در شعر و موسیقی لُرستان به شکل عشقی زمینی به حیات خود ادامه داده است.

ولی آنچه نگارنده از اشعار فارسی و برخی از تک بیت های لُری او درمیابم، وی در پالایش نفس و کلنجار با وجود خود، راه عشقی برتر وآسمانی را پیموده است.

در اشعار زیر، غم واندوه و سرگردانی اش را که نشان از جداشدگی وی ازعشق زمینیست و همچنین کمال یافتن او را می توان استنباط  نمود.

چرخ سرگردان ز سرگردانی من           باد بی سامان ز بی سامانی من

خاطری کاین بارغم بروی نشستی        گر ستونش بیستون بودی شکستی

ور کشیدی کوهکن این بار اندوه          باد مِی بردش چو گَرد از دامن کوه

همانگونه که قبلا گفته شد، در طول حیات موسیقی لُری تا جایی که صوتشان در دست هست، تأثیر و ذوق میرنوروز را در اشعار لُری نمی‌توان انکار کرد.

نگارنده، بعد از دسترسی و مطالعه دیوان میرنوروز دریافتم که اشعار مورد نظر با حفظ افاعیل میرنوروزی، عمدتاً متناسب با شرایط اجتماعی برخی کلمات یا مصرع های شان تغییر یافته‌اند.

بطور مثال میرنوروز سروده:

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن

زِمَسونِی فَرَه سختی زِی تِری رو       کُشتمه برف  نسار و سایقه شو

(ای زمستان پُرسوز وسرما زودتری بگذر   سوز برف و سرمای شب مرا کُشت)

و نگارنده، بارها این بیت را به شکل زیر در اجراهای صحنه ای و کتاب وCD اجرا نموده‌ام.ِ

روزگارِ چی که تَلی زی تَری  رو      مَه که نارم طاقت سر کردن شو

( ای روزگار تلخ و شوم زودتری بگذر، من طاقت به سر بردن شب سیاه را ندارم )

یا با الهام از دو بیت عاشقانه زیر:

نوه دارونی شوگار چه مجاله     دلکم چی صوفیون میلِ رَتِه داره

(ای نوبت نگه داران الان چه وقت شب است، دلم مثل صوفیان میل رفتن دارد)

دل گری بونم گرت رتم سر چاش     خرمونی گل دیم ز سر تا پنجه پاش

(دل، مرا بر آن داشت رفتم به دیدارش      خرمنی گل ریخته از سر تا پایش دیدم)

استاد ایرج رحمانپور، شعر بلند عاشقانه اجتماعی زیر را سروده است:ُ

نوئه دارُ

نوئه دارُ نوئه دارُ نوئه َدارُ       شو چه مجالَ شو چه مجالَ هِه نوئه دارُ

گِریبونم گریبونم گِرِتَه دل         طِلف نادو طلف نادو دل ها می ناله دِل

ترجمه: ای نوبت نگهدار(نگهبان) الان چه وقت شبه؟ دلم مثل طفلی نادان، برای دیدن یار می نالد و بهانه می‌گیرد.

شو بارون و عزیزم خآو         پنجدری بسته دارغه بیدارِ

گرفتارِم  کِرد  دل دَردُ          زین و برگ بَس سی دیدنِ یار

ترجمه: شب بارون، عزیزم در خواب، پنجره ها بسته، داروغه بیدار– دل عاشق من هوس دیدن یار دارد.

گُتِم اِ دِل کُت کُتِت می کِم و تَشِ بَلیت می کَشِم

خَنِس و گُت وِم سوخته دِل بیِتر سوزِ دِل بیتِر

سَر می کَشَه دیِم های دِ حُونَه یار دی دَم آخِر

ترجمه: گفتم ای دل تکه تکه ات می‌کنم، خندید و گفت: در راه عشق، دل سوخته و پُر سوز چه بهتر.

گُتِم اِ دِل ” کُت کُتِت می کِم ”          گُتی دِت وا “یِ وِلات مونِم

خُنِس و گُت وِم آرزومَه بام            تیچِسهِ دَس عشق یارونِم

ترجمه: گفتم ای دل تکه تکه ات می‌کنم، هر تکه‌ات را به جایی می‌پراکنم. خندید و گفت: من آرزو دارم به دست عشق تکه‌تکه شوم.

هَوار ای یار دل دِ دَسِم رَت            دِل دِ دَسِم رَت

پنج دَری وا کو پنج دری وا کو       ری نِشو دی

هوار، ای یار دل ازدستم رفت، پنجره ها را بازکن، روی بر من بنما

نِشو دِی ری بَفِریوو دِل              طعنَه وِ کُلِ کَکِشو دِی

ترجمه: روی خود را نشان بده و دل مرا آرام کن، و از این دیدار طعنه بر کُل کهکشان بزن.

شعر ” نوئه دارُ” بر اساس آهنگی که اینجانب به عنوان مقدمه سوگ برای سال ” بزمیری ” در آلبوم ” خلق لُر ” برای ١٣۵٨ ساخته بودم؛ سروده شده است.

این آهنگ بی کلام، مجددا با شعر بلند فوق، در دهه ٧٠  با کمانچه و آواز اینجانب در آلبوم ” قطعاتی از موسیقی لُری ” به یاد ” علیرضا حسین‌خانی ” منتشر شد؛ که در فضای مجازی می‌توان آن را شنید.

بی مبالغه می‌نویسم که موسیقی لُرستان، شایستگی اشعاری از این نوع را با تشنگی طلب می‌کند.

جا دارد تحسین و ستایش عمیق خود را نسبت به شعراى پس از انقلاب در لُرستان، که با اندیشه و جهان‌بینی خود، شعر و موسیقی لُرستان را غنی و غنی‌تر کرده‌اند، ابراز بدارم. از بیم آن که مبادا نام کسى از قلم بیفتد، از ذکر نامشان خودداری می‌نمایم.

بسیاری از اشعار میرنوروز متناسب با شرایط اجتماعی فقط در مضامین عاشقانه تغییر یافته‌اند؛ ولی بعنوان نیرویی فعال در تحولات اجتماعی تا انقلاب ۵٧ به غیر از ترانه “نفت ایران باید ملی شود ” که فی‌البداهه توسط هنرمند برجسته، ” زنده یاد علیرضا حسینخانی ” منتشر گردید، نمونه دیگری را در این عرصه نمی‎توان یافت.

بعد از انقلاب، گروه عارف با انتشار آلبوم “خلق لُر” به سرپرستی ” استاد حسین علیزاده ” تدوین، کمانچه و آواز نگارنده: با خواندن اشعار جدید با مضامین اجتماعی تحول خواه فصل نوینی در شعر و موسیقی لُری گشوده گردید که خوانندگان این مقاله بهتر ازاینجانب، از اشعارو مضامین شان اطلاع دارند.

میر نوروز در برخی از عاشقانه های لُری با ستایش از زلف و سیما و اندام زیبا رویان، ابیاتی سروده است که نظیر این نوع نگاه بی‌پرده به جسم و اندام‌های انسان که عمدتاً به زبان آوردن و نشان دادن شان نزد عموم مذموم تلقی می شود؛ در قرن های ١۶ و ١٧ در آثار بسیاری از هنرمندان نامدارغرب، نظیر داوینچی یا مجسمه بدن لُخت حضرت داوود ساخته میکلانژ یا تَن شویان بدن لُخت بانوان زیباروی نقاش معروف فرانسوی ارنست رِنُوار  و… می توان مشاهده کرد.

نیاز به گفتن نیست که در ادبیات ایران، کمتر شاعری را می‌توان یافت که اشعار هَزل نسروده باشد. بارزترین آنها: ایرج میرزا، عبید زاکانی و داستان کنیزک با خر خاتون در مثنوی معنوی مولوی، دفتر پنجم بخش ۵٩ است.  بی‌تردید هر کس این هزل بی‌پرده را در دیوان مولانا خوانده باشد، دریافت خواهد نمود این هزل، پندیست برای بشریت. بی‌تردید در هَزَلیات و هنر برهنه، پند و اندرز از یک سو، نوعی ستایش از زیبایی نهفته اندام بشر است؛ و از سویی دیگر به قول سعدی: هَزل در سخن مانند نمک در غذاست.

بدین اعتبار و با این نگاه که در ادبیات ایران به فراوانی یافت می‌شود، اگر با نگاهی سطحی به هزلیات و هنر برهنه نگاه کنیم، بی تردید به تعصب و خطا خواهیم افتاد. به بیان دیگر، با دست خود، دست خود را از اندیشه‌های انسانی که پس پشت آنان نهفته است، کوتاه خواهیم کرد.

بزرگش نخوانند اهل خرد     که نام برزگان به زشتی برد

                                                                  (حکیم فردوسی)

اینجانب با اینکه بیش از ۵٠ سال به موسیقی اشتغال دارم وبه فراوانی از اشعار میرنوروز در ارائه موسیقی تبار مشترکمان بهره برده‌ام، ولی در هیچ جا نامی از وی نبرده ‌ام.

بدین لحاظ خود را موظف به نوشتن این متن نمودم و برای همیشه خود و موسیقی  لُرستان را وامدار این شاعر نامدار دور از نظر می‌دانم.

در خاتمه، اگر لغزش‌هایی در این مقاله مشاهده گردید، از کلیه ادیبان و میرنوروز‌شناسان پوزش می‌طلبم.

گرامی باد یاد و آثار زنده یاد میرنوروز

گرامی باد یاد و تلاش عاشقانه زنده یاد اسفندیار غضنفری

سپاس از همه سُرایندگان شعر و موسیقی در لُرستان و بختیاری که بدون آن‌ها، حیات موسیقی من میسر نمی‌شد.

علی اکبر شکارچی                                                         بیست و پنجم خرداد ١۴٠٣

source

توسط irmusic4.ir