متن ترانه محتشم راز

نفسهای باران در عطر هوایت
دل ابری من گرفته برایت
به تعقب عطری تو را سایه سایه
به هر سوره خوانده تو را آیه آیه
مرا سر به مهری چنان راز پنهان
چنان رد بوسه به لبهای فنجان
مژه بر مژه تا به هر پلک خود
من نگاهم فقط مات چشم تو می شد
خواهمت ، تورا چون خدا طوافت کنم در آغوشم
آی امان ، مگو ناگهان ، مگو یاد تو فراموشم
بس گره زدم بر گره به آن دار گیسویت هر بار
بی دلیل ، چو بستم دخیل ، نشد حاجتم روا انگار
در این سینه جز تو نبود اشتیاقی
شکیبایی از من شراب از تو ساقی
بگیر از دل خسته ی من سراغی
شبم را بسوزان بیاور چراغی
بیا برندارم سر از دامنت
خدایی نکرده برنجانمت
ببینم تورا فصل گل دادنت
خواهمت ، تورا چون خدا طوافت کنم در آغوشم
آی امان ، مگو ناگهان ، مگو یاد تو فراموشم
بس گره زدم بر گره به آن دار گیسویت هر بار
بی دلیل ، چو بستم دخیل ، نشد حاجتم روا انگار

source

توسط irmusic4.ir