خدر از نیروهای دریایی بود و در جبهه جنوبی به اسارت درآمد. دو سال هم‌اتاق بودیم؛ مردی خوش‌مشرب و شوخ‌طبع که همیشه از دختر خردسالش، معصومه، با عشق یاد می‌کرد. تازه به دنیا آمده بود که خدر به اسارت رفت و هر بار عکسش را نشان می‌داد، لبخند از لبش نمی‌رفت.

به گزارش ایسنا، «خدر صیدالی»، از نیروهای دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است. او در جریان جنگ تحمیلی اسیر شد و پس از سال‌ها تحمل رنج و سختی، در غربت «اردوگاه موصل ۱ » به شهادت رسید.

بیژن کیانی در بخشی از کتاب «فرزند مُنگشت» درباره این شهید ارتشی می نویسد:«خبر ناگواری در زندان پیچید؛ استوار خدر صیدالی، نیمه‌شب به‌دلیل عارضه قلبی، ما را ترک کرد و به یاران شهیدش پیوست. زندان غرق ماتم شد. خدر از نیروهای دریایی بود و در جبهه جنوبی به اسارت درآمد. دو سال هم‌اتاق بودیم؛ مردی خوش‌مشرب و شوخ‌طبع که همیشه از دختر خردسالش، معصومه، با عشق یاد می‌کرد. تازه به دنیا آمده بود که خدر به اسارت رفت و هر بار عکسش را نشان می‌داد، لبخند از لبش نمی‌رفت.

خدر سر شب توی قفسه سینه اش احساس درد کرد. صورتش خیس عرق شده بود. دراز کشید تا شاید بهتر بشه، ولی بهتر نشد. همینطور درد می کشید. حالش بدتر شد. رفتیم پشت پنجره و نگهبان را صدا کردیم. گفتیم خدر مریضه، باید ببریمش درمانگاه. نگهبان بی‌وجدان اعتنا نکرد و رفت. حال خدر هی بدتر میشد.

احساس ضعف و بیحالی می‌کرد. رنگش زرد شده بود. دوباره رفتیم پشت پنجره و به نگهبان گفتیم بیمار داره میمیره. لااقل برو قرصی چیزی بیار. برگشت و گفت: «خلیه یموت!» (بزارید بمیره.) این رو گفت و مثه یه مجسمه سنگی متحرک رفت! و  تا بامداد بالای سرش بودیم، بی‌هیچ توان و کمکی. در نهایت، خدر در سکوت و غربت جان داد و پیکرش را در کنار دیگر شهیدان اسارت به خاک سپردند.

خدر صیدالی با حسرت دیدار دخترش از دنیا رفت. تامدت‌ها تصویر خندانش پیش چشمانم بود. به‌خصوص وقتی معصومه را به‌یاد می‌آوردم غصه‌ام بیشتر می‌شد. می‌دانستم او و مادرش وقتی خبر شهادت خدر را بشنوند، تمام غصه‌های عالم بر دلشان می‌نشیند.»

انتهای پیام

source

توسط irmusic4.ir