به گزارش ایلنا به نقل از روابط عمومی خانه کتاب و ادبیات ایران، کارگاه داستاننویسی خاتم(ص) با تدریس علی ارسنجانی، شنبه ۲۶ مهرماه ۱۴۰۴ در سرای اهل قلم خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد. این کارگاه آموزشی که در قالب یکی از برنامههای جشنواره خاتم(ص) برپا شده بود، به موضوعاتی چون چیستی داستان، کارکرد روایت، نقش شخصیت در پیشبرد پیرنگ، بهرهگیری از کهنالگوهای روایی و… اختصاص داشت.
علی ارسنجانی، نویسنده و مدرس ادبیات داستانی در شروع کارگاه کارگاه ضمن تبیین اهداف این برنامه تأکید داشت که یادگیری داستاننویسی بدون نوشتن و تمرین مداوم، به نتیجهای جدی نخواهد رسید. به باور او، کارگاه داستان نه محفلی برای شنیدن حرفهای مدرس، بلکه عرصهای برای کشف، آزمون و خطا و نوشتن است.
ارسنجانی در نخستین محور سخنان خود، اشاره کرد که آموزش داستاننویسی زمانی معنا پیدا میکند که نویسنده در فرآیند یادگیری، کنشگر باشد نه شنوندهای منفعل. او گفت: کارگاه داستاننویسی جایی است که نویسنده مینویسد، شکست میخورد، بازمینویسد و از خلال این چرخه به درک تازهای از روایت میرسد. از نگاه او، نوشتن تمرینی نیست که در انتهای یک دوره آموزشی آغاز شود؛ بلکه خود نوشتن بخشی از روند آموزش است.
چیستی داستان و قدرت روایت
بخش دوم کارگاه به بررسی مفهوم بنیادین «داستان» اختصاص یافت. ارسنجانی تأکید داشت که هر نویسندهای پیش از آنکه به سراغ ژانر، موضوع یا تکنیکهای پیچیده برود، باید بداند «داستان» چیست و از چه چیزی ساخته میشود. او توضیح داد که تسلط بر ماهیت داستان، به نویسنده این امکان را میدهد تا بدون وابستگی به ژانر خاصی، روایت خود را بنا کند؛ خواه این روایت عاشقانه باشد، خواه تاریخی، اجتماعی یا شخصی.
در توضیح این نکته، ارسنجانی به این موضوع پرداخت که داستان در جوهر خود، چیزی جز کشمکش و تغییر نیست. روایت زمانی شکل میگیرد که شخصیتی در برابر وضعیت اولیهاش قرار میگیرد و حادثه یا تصمیمی مسیر او را دگرگون میکند. این تغییر، همان هسته مرکزی هر داستان است؛ چه در افسانههای کهن و چه در رمانهای مدرن. او با یادآوری برخی آثار کلاسیک، تأکید کرد که بسیاری از داستانهای بزرگ، بر پایه همین اصل ساده شکل گرفتهاند.
ارسنجانی به شرکتکنندگان یادآور شد که برای نوشتن نیازی نیست ایدهای بزرگ و پیچیده در ذهن داشته باشند؛ کافی است نقطهای از تغییر را بیابند، آن را دنبال کنند و اجازه دهند شخصیتها در مواجهه با این تغییر، مسیر داستان را بسازند. به باور او، نویسنده بیش از آنکه خالق شخصیت باشد، همراه او در مسیر کشف است.
کهنالگوها؛ سفر قهرمان و فریب
در ادامه، مدرس کارگاه وارد بحث بنیادی نقش کهنالگوها در روایت داستانی شد. ارسنجانی دو الگوی محوری را محور بحث خود قرار داد: «سفر قهرمانی» و «فریب». او توضیح داد که این دو الگو، از کهنترین ساختارهای روایی جهان هستند و تقریباً در همه فرهنگها به اشکال مختلف تکرار شدهاند.
در الگوی سفر قهرمان، شخصیت اصلی از وضعیت آشنا جدا میشود، وارد جهانی تازه میشود، با بحرانها و دشمنان و خود مواجه میشود، و در نهایت دگرگونشده به نقطه آغاز بازمیگردد. این ساختار در افسانههای یونان باستان، حماسه گیلگمش، ایلیاد و اودیسه و بسیاری از روایتهای دینی دیده میشود. ارسنجانی این الگو را به سفر پیامبر اسلام(ص) از مکه به مدینه و نیز واقعه عاشورا پیوند زد و نشان داد که چگونه ساختار سفر، در روایتهای دینی ما نیز ریشهای عمیق دارد. او گفت: وقتی نویسنده با این ساختارها آشنا شود، میتواند آنها را به شیوهای خلاقانه در داستانهای معاصر بازآفرینی کند.
دومین الگوی مورد بحث، «فریب» بود؛ الگویی که در آن شخصیت اصلی با ظاهری آرام و آشنا روبهرو میشود، اما در زیر این ظاهر، نیرویی پنهان در حال عمل است. این الگو بهویژه در ادبیات عرفانی و داستانهای کلاسیک فارسی بسیار دیده میشود. از نگاه ارسنجانی، فریب همیشه چهرهای تاریک ندارد؛ گاه خود زندگی یا عشق، نیروی فریبنده است که مسیر قهرمان را به چالش میکشد.
او به شرکتکنندگان یادآوری کرد که شناخت این الگوها به معنای تقلید از آنها نیست؛ بلکه نویسنده باید بتواند با آگاهی از ساختارهای کهن، روایت تازهای بسازد که ریشه در سنت دارد، اما صدایی معاصر دارد.
تحلیل داستان «ساعت گمشده»
بخش میانی کارگاه به تحلیل یکی از داستانهای برگزیده جشنواره خاتم «ساعت گمشده» نوشته مرضیه فعلهگری اختصاص داشت. این داستان که در دوره هفتم جشنواره رتبه نخست را به دست آورده بود، توسط یکی از شرکتکنندگان خوانده شد و سپس تحلیل جمعی آن آغاز شد.
ارسنجانی از شرکتکنندگان خواست شخصیت اصلی را به عنوان یک فاعل روایی بررسی کنند و ببینند چه عواملی در شکلگیری کنش او نقش دارد. او توضیح داد که در هر داستان، شخصیت باید از دل پیرنگ معنا بگیرد و پیرنگ نیز بدون شخصیت شکل نمیگیرد. این دو همچون تار و پود یک بافت هستند؛ اگر یکی ضعیف باشد، بافت از هم میپاشد.
شرکتکنندگان دیدگاههای خود را درباره ساختار زمانی داستان مطرح کردند و ارسنجانی با دقت هر کدام را شنید و سپس بر نقش جزئیات رفتاری و ذهنی شخصیت در باورپذیری روایت تأکید کرد. به باور او، شخصیت نباید فقط حامل رویدادها باشد؛ بلکه باید خود به منبع تغییر تبدیل شود. او گفت که داستان زمانی جان میگیرد که تصمیمهای شخصیت از دل منطق درونیاش بجوشد، نه از بیرون.
شخصیتپردازی؛ ستون اصلی روایت
ارسنجانی در ادامه بحث به یکی از بنیادیترین مباحث داستاننویسی یعنی شخصیتپردازی پرداخت. او تأکید کرد که بدون شخصیت، هیچ پیرنگی معنا ندارد. حتی در داستانهایی که در ظاهر بر ایده یا موقعیت بنا شدهاند، در نهایت این شخصیتها هستند که روایت را پیش میبرند و به آن جان میدهند.
او شخصیت را مجموعهای از لایههای درونی و بیرونی دانست؛ لایههای درونی شامل انگیزهها، ترسها، باورها و تضادهای شخصیتی است و لایههای بیرونی شامل رفتارها، گفتار و کنشهایی است که خواننده میبیند. از نگاه او، نویسنده موفق کسی است که بتواند این لایهها را با جزئیات دقیق و باورپذیر در متن بنشاند، بیآنکه آنها را به شکل مستقیم و توضیحی بیان کند.
برای روشنتر شدن این مفهوم، او به شخصیتهایی از ادبیات کلاسیک و معاصر اشاره کرد؛ از رستم در شاهنامه تا شخصیتهای آثار چخوف و همینگوی. ارسنجانی اشاره کرد که در همه این نمونهها، آنچه شخصیت را ماندگار کرده، نه پیچیدگی ظاهری، بلکه دقت در نمایش جزئیات درونی و بیرونی اوست. او تأکید کرد که نویسنده نباید شخصیت را به صورت نماد یا تیپ ساده بسازد؛ شخصیت باید زنده باشد، اشتباه کند، شک کند، تصمیم بگیرد و در نهایت مسیر داستان را رقم بزند.
خیال، واقعیت و رئالیسم جادویی
در بخش پایانی کارگاه، بحث به نسبت خیال و واقعیت در داستان رسید؛ علی ارسنجانی با اشاره به سابقه ادبیات فارسی توضیح داد که این ادبیات از آغاز بر دو پایه زمین و آسمان بنا شده است و خیال در متون کهن نه عنصری تزئینی، بلکه نیرویی بنیادین در شکلگیری جهان روایت بوده است. به گفته او، در آثار کلاسیکی مانند «هفت پیکر» نظامی، «تذکرةالاولیا» عطار و مجموعه آثار سعدی، خیال و واقعیت به شکلی درهمتنیده حضور دارند و مرزی روشن میان آنها وجود ندارد.
ارسنجانی با نقد دیدگاههای رایج گفت که رئالیسم جادویی پدیدهای وارداتی است و هیچ ریشهای در ادبیات فارسی ندارد. او تأکید کرد که ادبیات فارسی نیازی به این اصطلاح ندارد، زیرا از دیرباز دارای ساختاری بوده است که هم واقعیت را در خود جای میدهد و هم خیال را. او به تجربه نویسندگان آمریکای لاتین، از جمله مارکز، اشاره کرد و توضیح داد که آنان صرفاً تجربههای شفاهی و خانوادگی خود از جادو را بازنویسی کردهاند، در حالی که ادبیات فارسی از دیرباز این سنت را داشته است و در آثار کهن فارسی، همواره یک پای داستان بر زمین و یک پا دیگر در آسمان بوده است.
ارسنجانی گفت به باور او ادبیات معاصر ایران در دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی تحت تأثیر تفکر رئالیسم سوسیالیستی و جریانهای روشنفکری اروپا از خیال فاصله گرفت و روایت را محدود به واقعیت عینی کرد. او توضیح داد: در آن دوره، بسیاری از نویسندگان ایرانی باور داشتند که عناصر خیال باید کنار گذاشته شود و تنها واقعیت روایت گردد. این رویکرد باعث شد که نسلهای بعدی نویسندگان در استفاده از تخیل دچار تردید شوند و بسیاری از آثار خیالپردازانه به دلیل «غیرواقعی بودن» یا «نبود منطق رئالیستی» مورد نقد قرار گیرند.
وی با اشاره به داستان «ساعت گمشده» این وضعیت را توضیح داد و گفت که چنین داستانهایی که بر پایه استعاره و تخیل شکل گرفتهاند، با معیارهای رئالیسم ممکن است رد شوند، در حالی که همین تخیل، هویت و جذابیت اثر را میسازد.
مدرس کارگاه داستاننویسی خاتم(ص) در جمعبندی این بحث اشاره کرد که ادبیات فارسی همواره با جهان خیال و فراواقعیت همراه بوده و نویسندگان امروز نباید خود را محدود به قواعد رئالیسم صرف کنند؛ ادبیات ما همواره دارای سنتی است که با خیال و فراواقعیت عجین شده است. نویسندگان ایرانی میتوانند با بازگشت آگاهانه به این سنت، آثار اصیل و در عین حال جهانی خلق کنند، بدون آنکه نیازی به تقلید از مفاهیم وارداتی باشد.
در پایان علی ارسنجانی از شرکتکنندگان خواست که پس از این کارگاه، نوشتن را به تعویق نیندازند و تجربه شخصی خود را از خلال مفاهیمی که در جلسه مطرح شد، به داستان تبدیل کنند. از نگاه او، یادگیری داستاننویسی نه در شنیدن، بلکه در نوشتن و بازنویسی مکرر است.
کارگاه داستاننویسی خاتم(ص) بخشی از مجموعه برنامههای جشنواره خاتم است که با هدف ترویج فرهنگ و سیره پیامبر اسلام(ص) از رهگذر داستاننویسی برگزار میشود. این جشنواره سالانه با حضور نویسندگان، پژوهشگران و علاقهمندان به حوزه ادبیات دینی برگزار میشود.
انتهای پیام/
source