به گزارش ایلنا، نوید پورمحمدرضا، نویسنده و مدرس سینما گفت: مستند «فرار از قصر» از مستندهای به یادآورنده است، درگیر بازافرینی گذشته است و به مقاطع مختلف تاریخی سرک می کشد. می توان نامش را« موج بازگشت» گذاشت.

وی افزود: امروزه مسئله بازگشت مسئله کلیدی شده؛ انسانها فکر می کنند شاید از طریق بازیابی گذشته بتوانند راه حلی بیابند. دو مسیر در این موج وجود دارد؛ یکی اینکه میتوان نسخه و روایت منطقی از گذشته ارایه داد، حالا له یا علیه ؛ ممکن است نسخه دلفریبی از گذشته باشد، ممکن است وارونه و مخرب  جلوه داده شود.

وی تصریح کرد: موج دیگر؛ «اکنون زدگی» یا «اکنون گرایی» است، یعنی درک گذشته با توجه به مسایل روز . اکنون گرایی یعنی تمرکز پیش از حد بر زمان حال، که باعث می شود پرسش‌های نادرستی درباره گذشته مطرح شود، یعنی گذشته را از لحظه حال بررسی کردن، یعنی به جای انکه گذشته را با معیارهای خودش سنجیده شود  با لحظه اکنون سنجش شود ، اینجا سوال درستی از گذشته پرسیده نمی شود و درک را مخدوش می کند.

وی افزود: افراد، رویدادها، زمان تشکیل حزب توده یا سرگذشت آنها؛ فرقی نمی کند، اگر با حساسیت ها و معیارهای امروز سراغشان بروید به احتمال زیاد بازگشتی برای کینه توزی و یا حتی انتقام است. کاراکترهای تاریخی از این منظر دو حال بیشتر ندارند یا بازنده اند یا به ندرت سفیدند. وقتی شرایط حال  شرایط ایده آلی نیست، بسیار دشوار است که محقق تاریخ را با گذشته و آن برهه بررسی کند .

این مدرس سینما افزود: «فرار از قصر» فیلمی است که  از روش تاریخ نگاری روایی بهره می برد، یک روایت تاریخی انجام می دهد، فیلم از خلال یک داستان کوچک وارد گذشته می شود. راوی درفیلم می گوید بزرگترین فرار از زندان در تاریخ ایران است، بعد رویداد را وسط می گذارد، افرادی را احضار می کند و رویدادها، زمینه ها، کنش ها، انگیزه ها و سرنوشت آنها را  بیان می کند.

وی ادامه داد:  یک نماد گرافیکی یا چارت در ابتدای فیلم هست که به ما می گوید که فیلمساز به چه رویداد و شخصیت‌هایی می پردازد. نمایش یافتن «جسد حسام لنکرانی» و سوختن «اسناد واقعه آذربایجان» از تصاویری است که یافتنش کارسختی است.

پورمحمدرضا ادامه داد: یکی از تهمیدات خوب مستند در کنار معرفی شخصیت های اصلی حزب توده؛ فلاش فورواردهایی از آینده و سرنوشت آنهاست، یعنی به ما یادآوری می کند که قرار نیست تا لحظه فرار جلو فیلم پیش رود. ما از دید آینده به روایت نگاه می کنیم، وارد هر کدام از قصه ها که می شویم با سرنوشت انها آشنا می شویم. در این میان قرار است فراری صورت گیرد. «زمینه» داریم که تاریخ ایران است، «رویداد» اتفاقی است  که دارد می افتد، تاریخ و ماجرا و استدلال هم هست .

وی ادامه داد: اینها قرار است ساختار« فرار از قصر» را بسازد، اما رویداد اصلی که فراری دادن است بی حال و بی جان است. روایت جذاب است اما خود فرار کمتر مورد توجه فیلمساز است، خیلی ساده برگزار می شود، هر چند شاید طراحی و نقشه فرار خیلی دقیق بوده اما مخاطب باید در فیلم با این نقشه های دقیق اشنا شود، فیلم متقاعد مان نمی کند.

 

اهمیت فیلم در درک منطق تاریخی آن زمان است، نه ارزشگذاری امروزین ما

احسان عمادی، کارگردان فیلم در ادامه گفت: سینمای مستند عواید مالی خاصی برای فیلمساز ندارد. آنچه بیش از هر چیز برای یک مستندساز مهم و ارزشمند است این است که مخاطبان بیشتری فیلمش را ببینند و درباره آن به گفتگو بنشینند. به همین خاطر من هم از مرکز گسترش هم از پلتفرم فیلیمو که چنین امکانی را برای فیلم ما فراهم کردند به طور ویژه تشکر می‌کنم.

وی ادامه داد: با این حرف که بخش مربوط به فرار فیلم در کمرنگ است و می‌توانست ‌پر و بال و آب و تاب بیشتری بگیرد موافقم. حالا که چند سالی از ساخت فیلم گذشته، گاهی احساس می‌کنم بعضی قسمت‌هایش را باید دوباره بسازم! موضوع فرار از قصر در این فیلم به معنای دقیق کلمه مک‌گافین آن است؛ چیزی که به خودی خود اهمیتی ندارد اما بهانه قصه‌گویی و روایت داستان شخصیت‌هاست. اما خب طبق گزارش شهربانی کامیون فرار ساعت هشت شب وارد زندان می شود و بیست دقیقه بعد همراه فراریان از قصر بیرون می‌آیند. یعنی در اصل ماجرا همه چیز آن‌قدر درست پیش رفته که در فیلم هم نمی‌شد بیش از حدی آن را توسعه داد. هرچند راه‌هایی برای افزایش تعلیق و تنش این بخش در فیلم بود اما خب بودجه‌ای هم در برای بازسازی سکانس‌های فرار در اختیار داشتیم ناچیز بود.

وی افزود: این عارضه «اکنون‌گرایی» در فیلم مسئله مهمی برای بود. در پروسه تحقیق، به صحبت‌های یکی از افسران شهربانی عضو سازمان افسران حزب که آدم چندان سیاسی‌ ایی نبود و از رفتارهایش پشیمان و نادم بود برخوردم که درباره واقعه آذربایجان و فرقه دمکرات توضیح می‌داد و می‌گفت در جلسات حزبی، یکی از پاسخ‌ها در برابر ترس امثال ما از احتمال جدایی آذربایجان از ایران، این بود که به فرض این‌که آذربایجان هم از ایران جدا و جزء خاک شوروی شود، می‌ارزد به این‌که مثلا پنج‌میلیون ایرانی آزاد شوند به جای این‌که زیر یوغ امپریالیسم باشند.

عمادی تصریح کرد: اگر از زاویه همین اکنون‌گرایی سراغ مسائل فیلم می‌رفتم شاید فیلم با اقبال خیلی بیشتری مواجه می‌شد. اما برای من جالب این بود که در آن زمان یعنی هشتاد سال پیش، کسانی فکر می‌کرده‌اند چنین استدلالی کار می‌کند. برای من این‌که ذهنیت آدم‌ها در آن زمان و موقعیت چه بوده و چرا و به چه دلیلی چنان ذهنیتی داشتند مسئله است نه قضاوتی که امروز از این‌جا و اکنون با گذشت این همه سال از آن دوران نسبت به آن داریم.

کارگردان مستند رزم‌آرا افزود: نگاه کردن از دریچه مسئله حل‌شده به موضوعی در گذشته اشتباه است؛ مثلا دیوید برنت عکاس آمریکایی انقلاب ۵۷، در روز ۲۱ بهمن با ذکر این نکته در خاطراتش که فعلا در ایران هیچ اتفاق مهمی رخ نمی‌دهد کشور را ترک می‌کند اما فردایش بزرگ‌ترین رویداد ممکن رخ می‌دهد و انقلاب پیروز می‌شود. یعنی برای آدمی که ۴۰ و‌ چند روز در ایران عکاسی می‌کرده، پیروزی انقلاب در فاصله ۲۴ ساعت مانده به آن قابل حدس نبوده است. در حالی که وقتی امروز به آن دوره نگاه می‌کنیم وقوع چنان اتفاقی برایمان بدیهی به نظر می‌رسد.

وی ادامه داد: سعی من در فیلم‌هایم همیشه این بوده که از این مسئله به شدت پرهیز کنم. هرچند درنهایت مخاطب باید بگوید تا چه حد در این کار موفق بوده‌ام. ضمن این‌که در فیلم تا حد ممکن، از ارزش‌داوری نسبت به شخصیت‌های تاریخی اکراه و اجتناب دارم‌. حتی اگر خودم نسبت به بعضی از آن‌ها مثل خسرو روزبه چنین قضاوتی داشته باشم.

وی افزود: به نظرم مستندساز وقتی سراغ موضوعی تاریخی و شخصیت‌هایی در گذشته می‌رود در وهله اول باید بتواند با به شکلی با آن‌ها همذات‌پنداری کند. تلاش کند تا حد ممکن خودش را مثلا در هیبت کیانوری ببیند، به جای او فکر کند، احساس و احوالش را موقع تصمیم‌گیری و اقدامات ببیند و حتی حس کند. در تمام مستندهای جانب‌دارانه‌ای که در این سال‌ها دیده‌ایم و عموما برای انجام سفارش‌هایی ساخته شده‌اند، مستندساز هرگز خودش را به جای شخصیت‌ها نگذاشته و از پیش نسبت به آن‌ها ارزش‌داوری داشته است. به تعبیر من، فیلم را به جای پرسش با پاسخ شروع کرده است. این موضوع هم به سادگی در فیلم قابل ردیابی و مشاهده است و همین است که مخاطب را آزار می‌دهد..

 

بازخوانی خلاق واقعه‌ای مهجور

محسن سلیمانی فاخر منتقد و کارشناس سینما نیز گفت:  برای ساخت یک مستند درباره یک واقعه مهجور تاریخی، اولین و شاید تعیین‌کننده‌ترین مرحله، پژوهش دقیق و منبع‌شناسی قابل اتکا است. از آنجا که با رویدادی سر و کار داریم که در حافظه عمومی کم‌رنگ یا حتی فراموش شده، باید بخش قابل‌توجهی از انرژی در مرحله پیش‌تولید صرف یافتن اسناد آرشیوی، روایت‌های شفاهی و همچنین تحلیل‌های آکادمیک شود تا روایت از سطح «بازگویی کلیشه‌ای» فراتر برود، از این حیث فیلمساز موفق عمل کرده است

وی ادامه داد: بعد از این، احیای زمینه تاریخی و اجتماعی اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند؛ مستند نباید صرفاً واقعه را به‌عنوان یک «جزیره تاریخی» روایت کند، بلکه ضرورت دارد نشان دهد این اتفاق در چه بستر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رخ داده است. ایجاد کانتکست، پیش‌شرط ورود مخاطب به جهان فیلم است.

وی افزود: در عین حال، حتی اگر موضوع، تاریخی و مستندگونه است، ساختار روایت باید سبک قصه‌گویی داشته باشد. مخاطب امروز با سیر کشف و ایجاد گره می‌تواند به واقعه نزدیک شود و در غیر این صورت، مستند خیلی زود حالت «گزارش صِرف» پیدا می‌کند. البته درباره عمل «فرار از قصر» باید گفت که این بخش تا حدی برای دراماتیزه کردن واقعه برجسته شده است و در حقیقت، محور اصلی می‌توانست به‌گونه‌ای دیگر تعریف شود؛ حتی عنوان فیلم نیز می‌توانست مسیری متفاوت پیش ببرد. مثلاً به‌جای «فرار از قصر»، عنوانی مثل «سرگذشت حزب توده» یا مشابه آن، که عمق تاریخی واقعه را دقیق‌تر بازتاب دهد، انتخاب می‌شد.

از سوی دیگر، پرهیز از تک‌صدایی بودن بسیار مهم است. حضور صداهای مختلف — از مورخ و شاهد تا مخالف و منتقد — نه‌تنها به اعتبار مستند می‌افزاید بلکه امکان خوانش چندلایه از واقعه را برای مخاطب فراهم می‌کند که البته به دلیل دراماتیک بودن قصه این رویکرد در فیلم کم رنگ است.

وی در پایان گفت: فیلمساز مراقب بوده که اثر در دام «موزه‌ای شدن» نیفتد. مستند تنها زمانی معنا پیدا می‌کند که مخاطب به یک پرسش کلیدی برسد: این واقعه امروز چه نسبتی با ما دارد؟ بازخوانی خلاق دقیقاً از همین‌جا شروع می‌شود، یعنی ایجاد پلی میان گذشته و اکنون، با استفاده از فرم  در جهت برانگیختن یک تجربه فکری تازه و فیلم «فرار از قصر»  تا حدی این مهم را پاسخ داده است.



انتهای پیام/

source

توسط irmusic4.ir