به گزارش روابط‌عمومی خانه موسیقی ایران، چندی پیش فراخوان نوآوری در ساخت ساز اقوام ایرانی از سوی خانه موسیقی ایران منتشر شد. به نوعی این فراخوان نخستین گام کانون موسیقی نواحی بوده و از این رو با صادق چراغی آهنگساز، پژوهشگر و یکی از اعضای مؤسس کانون موسیقی نواحی خانه موسیقی ایران دربارۀ این کانون و فعالیت و چشم‌اندازهای آن گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه می‌خوانید.

چرا تصمیم گرفتید فراخوان نوآوری در ساخت ساز اقوام ایرانی رو به عنوان اولین گام در تشکیل کانون موسیقی نواحی ایران منتشر کنید؟

شاید بایستی بگویم کمی از روی ناچاری بود. چون ما پیش از آغاز ماه محرم و همچنین پیش از رخداد جنگ دوازده‌ روزه، بنا داشتیم آغاز به کار کانون موسیقی نواحی در خانۀ موسیقی را با انجام یک گردهمایی اعلام کنیم و جشن بگیریم. در آن گردهمایی توافق شده بود از همۀ هنرمندان موسیقی نواحی یاری بخواهیم تا کانون را از خودشان بدانند و با محوریت کانون، خرد جمعی را به کار بگیریم و برای مشکلاتی که هست ابتدا اولویت‌بندی داشته باشیم و پس‌ از آن به چاره‌اندیشی بپردازیم و بررسی کنیم با کدام راهکارها می‌توان از دشواری‌ها کاست یا بررسی کنیم که با چه راهکارهایی می‌توان به هم‌افزایی دامن زد.

می‌توانید بگویید چه مشکلاتی پیش روی تکاپوها در زمینۀ موسیقی نواحی دیده‌اید؟

برای نمونه به برخی از آن‌ها می‌پردازم. به یاد دارم آقای مسلم کرمانی فیلمی از زندگی زنده‌یاد شریف‌زاده ساخته بودند و دربارۀ نمایش آن از من یاری خواستند. من برای شناساندن کوشش و تلاش او و همکارانش در برنامه خودم در موسیقی نواحی «ایل‌بانگ» رادیو فرهنگ، گفت‌وگویی ترتیب دادم و در حد توان آن برنامه به این فیلم پرداختیم. در ارتباط با فیلم آقای رضا حامدی هم این کار را انجام دادم. او نیز فیلمی دربارۀ استاد فاروق کیانی و بازی‌های آیینی «تربت‌جام» ساخته‌اند. این فیلم‌ها آن‌گونه که باید و شاید دیده نشده‌اند. اگر از این هنرمندان مؤلف و دیگر هنرمندان این‌گونۀ موسیقایی حمایت و پشتیبانی نشود انگیزۀ آنان رو به خاموشی می‌رود و این زیان بزرگی برای فرهنگ آسیب‌دیدۀ موسیقی اقوام ایرانی است. یا به یاد دارم استاد ابراهیم تیموری در زمستانی که گذشت با همراهی هنرمندان خوب تربت‌جامی برای اجرا به تهران آمده بودند. برای آن‌ها هیچ تبلیغی صورت نگرفته بود. تا آنجا که برای اجرای بسیار خوب این هنرمندان شایسته، تالار کم‌جمعیت نیاوران هم پر نشد. این گران‌مایگان بهترین هنرمندان گونۀ خود هستند و چنین رخدادهایی درخور موسیقی کهن اقوام ایرانی نیست. در آن‌سوی می‌بینیم که برای موسیقی نوپا و سراسر غرب‌زدۀ پاپ، چه پول‌ها که هزینه می‌شود و چه تبلیغ‌هایی که صورت می‌گیرد. این‌ها همه دشواری‌هایی است که پیش پای موسیقی نواحی ایران است.

فکر می‌کنید چرا این‌گونه است و این تفاوت برخوردها از کجا می‌آید؟

اجازه بدهید در سه بند به آن بپردازم؛ اول اینکه لازم است بی‌تعارف بگویم ما به‌عنوان ایرانی‌ها خیلی با کارهای جمعی خو نکرده‌ایم و بیشتر ترجیح می‌دهیم که کارها را به‌صورت فردی و با کمترین مشورت پیش ببریم. اینکه مدیران و مسئولان رده‌بالای کشورمان اطلاعات جامعی از موسیقی نداشته باشند و نگاه‌شان حتی به موسیقی عوامانه باشد در ذات خودش هیچ ایرادی ندارد. چراکه دانش و مهارت آن‌ها در حوزه دیگری تعریف می‌شود اما همین مسئولین زمانی که قرار است اساساً برای هنر و به‌ویژه موسیقی کشور تصمیم‌گیری کنند اگر بخواهند به همان دانش اندک خودشان بسنده کرده و مجال را به موسیقی‌های دست چندم پاپ بدهند و از اهالی موسیقی مدد نگیرند آن زمان است که علاوه بر موسیقی باید فاتحه بسیاری از مقوله‌های فرهنگی را خواند و شوربختانه این اتفاق در رده‌های بالای تصمیم‌گیری عمومیت دارد و همین موضوع است که مسیر هنر موسیقی را به بی‌راهه کشانده است.

دوم کارشناسانی هستند که سال‌هاست در محیط‌های اداری کنگر خورده و لنگر انداخته‌اند. بیشتر این‌ها چون آدم‌های پویایی در هنر نیستند برای یک‌مشت ریال در برابر بی‌مهری‌ها به موسیقی و برای خوشایند مدیران، از گفتن واقعیت‌ها که غالباً تلخ هم هستند طفره می‌روند و نگاه خود را بر تصمیم‌های ناخوشایند می‌بندند و پای طرح‌ها و رویکردهای نادرست را مهر و امضا می‌کنند. این را پیش‌تر نیز درجایی گفته‌ام. در نشستی که آقای ضرغامی داشتند و بابت رویکرد نادرستشان در پیوند با وضعیت موسیقی در صداوسیما سؤال‌پیچ می‌شدند به خبرنگاران گفتند؛ هیچ تصمیمی در زمان مدیریت من در زمینۀ موسیقی گرفته نشده که پای آن امضای کارشناسان موسیقی نیامده باشد. از همین روی است که به مدیران پیشنهاد می‌دهم کارشناسان خرده‌گیر را بر کارشناسان «بله‌ قربان‌گو» ترجیح دهند.

سوم اینکه مسئولینی که کارگزار اداره‌ها، سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی کشور هستند تا مغز استخوان غرب‌زده هستند. در گفتار و سخن سرشار از تمجید موسیقی و خنیای ایرانی هستند ولی در کنش و رویکرد، این موسیقی با سازهای غربی است که پشتیبانی می‌شود و بهترین تالارها و اجراها برای آن‌هاست. موسیقی نواحی در ذات جان آن‌ها، به‌عنوان یک موسیقی دست‌دوم جاافتاده و بدترین و کوچک‌ترین سالن‌ها و ناچیزترین دستمزدها را به آن اختصاص می‌دهند.

برای این‌ها که می‌گویید نمونۀ ملموس دارید که بازگو کنید؟نهاستآنهاستدت

بله. نمونه‌ها فراوان‌اند. به هنرستان‌ها و دانشگاه‌ها که می‌روید این کار با سازهای غربی است که بیشترین سازوکارها و هزینه‌ها ویژۀ آن‌هاست. در کار سینما و نمایش هم کاری درست است که با چارچوب موسیقی غربی بخواند. نمونه‌اش این‌همه موسیقی مبتذل و شلخته‌ای است که در تلویزیون برای فیلم‌ها و سریال‌ها کاربری پیدا کرده.

نمونۀ دیگر بازمی‌گردد به یادمان خودم که برای همین چند ماه پیش است. زمستانِ سال پیش به یاد دارم با همراهی چند تن از هنرمندان به شاهین‌شهر اصفهان دعوت‌شده بودیم. یکی از دانشگاه‌های علمی کاربردی را داشتند گسترش می‌دادند و در جابه‌جایی جای بهتری را برای آن در نظر گرفته بودند و ما هم هریک به ‌اصطلاح، درختی در حیاط آن دانشگاه به یادگار کاشتیم. در همان ورودی راهروی دانشگاه، عکس‌هایی از هنرمندان موسیقی‌های گوناگون چاپ و نصب‌شده بود. نخستین اشکال این بود که عکس غربی‌ها بیش از ایرانی‌ها بود. دومین اشکال این بود که برایشان موسیقی ایرانی بیشتر و بیشتر موسیقی‌ای بود که با ساز غربی نواخته شود و هنرمندانی که در این زمینه نامدار هستند. در گام پسین هم هنرمندانی که درزمینۀ موسیقی دستگاهی شناخته‌شده بودند عکس‌شان زینت‌بخش دیوار آنجا بود. گویی موسیقی نواحی از بیخ‌و‌بن، وجود خارجی ندارد. آن‌هم هنگامی‌که به گفتۀ استاد خوبم محمدرضا درویشی موسیقی دستگاهی تنها و تنها ده درصد موسیقی ایرانی است و نود درصد موسیقی ایرانی موسیقی اقوام و خنیاهای نواحی است.

آیا شما این کاستی‌ها را گوشزد کردید؟

بله من این را متذکر شدم. ولی در دنباله شما می‌بینید که آن‌ها در دوره‌های درسی خود نیز برای این موسیقی جایگاهی در نظر نمی‌گیرند. آن‌هم برای شهری مانند اصفهان که خود مهد موسیقی دستگاهی است و از سوی دیگر موسیقی بختیاری در آن ناحیه بسیار درخور توجه است؛ بنابراین بار دیگر پابرجا و استوار می‌گویم همین کارگزارانی که بام تا شام برای به دست آوردن میز و جایگاه، علیه غرب شعار می‌دهند و غرب را دشمن درجه‌یک خود می‌دانند تا مغز استخوان پشتیبان بردارهای غربی در تکاپوهای موسیقی هستند. ارکستر برایشان یعنی گروه سازهای غربی، سفارش یعنی ساختن کار با سازهای غربی و موسیقی نواحی تنها و تنها در گفتاری نمایشی است که ارزش و اعتبار دارد. این‌ها همه مشکلاتی است که ما بایستی در کانون موسیقی نواحی آن‌ها را دنبال کنیم و برایشان دنبال راهکار باشیم.

اگر موافق باشید بازگردیم به پرسش نخست و دیدگاه شما و چرایی اعلام فراخوان نوآوری در ساخت سازهای اقوام ایرانی!

البته این‌ها درددل‌های من بود که یکی از اعضای هیئت اجرایی کانون موسیقی نواحی هستم. بیشتر خواستم بگویم برای اعلان آغاز به کار کانون، بنا داشتیم با برپایی یک گردهمایی و اجرای برنامه‌های موسیقایی این کار انجام شود که نشد. با از راه رسیدن ماه محرم و رخداد جنگ دوازده ‌روزه، سررشتۀ کارها از دست رفت. هنرمند گرامی آقای محسن شریفیان این پیشنهاد را داد که با فراخوان «نوآوری در سازها» آغاز به کار کانون را هم اعلام کنیم. هرچند پیشنهاد نوآوری در سازها رفتن به سویی است که بایستی در آن دوراندیشی داشته باشیم. چون مرز میان ادعا و رخداد خوب، گاهی باریک و گاهی بسیار پیچیده و گمراه‌کننده است. به‌ویژه که گاهی برخی با گل‌آلود کردن آب، می‌خواهند ماهی بگیرند و خود را نوآور و مبتکر جا‌ بزنند؛ بنابراین بایستی امیدوار باشیم روند رخدادها خوب و درست باشد. من شاگرد استاد کیانی نژاد هستم. به یاد دارم آن استاد ارجمند هیچ باوری به نوآوری در ساز «نی» نداشتند و می‌گفتند با همین ساز «نی» اگر نوازنده، نوازنده باشد می‌توان هر کاری انجام داد. انصافاً هم خود ایشان، همین نگاه را بسیار محکم و استوار اجرایی کردند و در نوازندگی با ساز نی این را ثابت کردند. با همۀ این‌ها من در این سال‌ها می‌بینم الگوی ساخت ساز «نی» تغییراتی داشته و برخی از این دگرگونی‌ها برخی روندها برای این ساز را بهبود داده؛ بنابراین در زمینۀ موسیقی و خنیای ایرانی همۀ این مباحث، جای کار و هم‌اندیشی بیشتر و بهتری دارد. من امیدوارم همین فراخوان انگیزه‌ای شود تا نظریه‌پردازان جهانِ خنیای ایرانی، بتوانند نشست‌هایی داشته باشند و دربارۀ همۀ این مباحث صاحب‌نظران بتوانند گرد هم بیایند و در پیوند با همۀ این رویکردها و نگاه‌ها گفت‌و‌گو داشته باشیم. فرهنگ در برگیرندۀ همۀ این کنش‌ها، گفت‌وگوها و حتی خرده‌گیری‌ها و چالشِ دیدگاه‌های گوناگون است و بی‌انگیزگی و مُردگی‌ای که جامعه هم‌اکنون سرشار از آن است، تنها ناامیدی‌های روزافزون را بیشتر می‌کند.

آیا به نهادها و سازمان‌های دیگر امید دارید که به یاری موسیقی نواحی بیایند؟

بیشتر بدین گونه است که امتیاز ما ایرانی‌ها در انجام کارهای گروهی بسیار پایین است. من هم امید زیادی ندارم. امیدوارم آقای بابک رضایی که به‌تازگی سکان مدیریت دفتر موسیقی وزارت ارشاد را به دست گرفته برای انجام فعالیت‌ها در زمینۀ موسیقی نواحی بیشتر و بیشتر با کانون موسیقی نواحی هماهنگ باشد و در اتاق فکر آن دفتر، نشست ثابت با کانون را در برنامه خود داشته باشند. ایشان بایستی قدرِ تشکیل این کانون را بدانند و ارزش همکاری با آن را بدانند. بدترین رویکرد این است که مانند همیشه ایشان بسنده کنند به نظرخواهی از همان چند تنی که پیرامون دفتر موسیقی بوده و هستند و خواهند بود. بهترین رویکرد نیز این است که به خرد گروهی ایمان و باور داشته باشند و رخدادها در پیوند با موسیقی اقوام را با نظرخواهی از کانون موسیقی نواحی پیش ببرند. به ‌هر روی برگزاری جشنواره‌های گوناگون موسیقی نواحی در این سال‌ها اوضاع خوبی نداشته. با رویکردی انتقادی به آنچه تا به این روزگار در جشنواره‌ها رخ‌داده و با چکش‌کاری آنچه پیش‌تر بوده، می‌توان امیدوار بود که بتوان روند رخداد این‌گونه رویدادها را بهبود بخشید.

دربارۀ سازمان‌دهی کانون موسیقی نواحی روند کارها چگونه بوده؟

دربارۀ کانون بایستی گفت که آن هیئت کارشناسی و مشورتی که برای برپایی کانون در یک سال گذشته آمد و شد، داشتند و چگونگی برپایی کانون را رقم زدند، در چارچوب هیئت‌مدیره ماندند. این‌ها ارجمندان پیشکسوتی هستند که بودن و حضورشان مایۀ دلگرمی است و هنوز رهنمودهای‌شان راهگشاست. ولی نیاز به گروهی اجرایی بود که بتوان از آن‌ها انتظار داشت پیگیری‌ها را انجام دهند و در نشست‌ها مرتب حضور داشته باشند. از همین روی گروهی از هنرمندان که بیشتر هم در تهران ساکن هستند گزینش شدند تا در چارچوب گروهی اجرایی، پای‌کار باشند. از سویی هم نزدیک به پنجاه تن از هنرمندان در شهرها، استان‌ها و نواحی گوناگون ایران در گروه مشاوران این کانون هستند تا حلقه پیوند کانون با ‌جای‌جایِ ایران عزیزمان باشند.

دربارۀ این فراخوان دیدگاه‌ها گوناگون است. برخی از هنرمندان موسیقی نواحی می‌گویند بایستی به نوآوری‌ها و بازآفرینی‌ها میدان بیشتری داد، کاری که در این سال‌ها نشده. برخی نیز هستند که نگران‌اند چنین طرح‌هایی، اصالت و هویت موسیقی اقوام را به هم بریزد. نگاه شما چیست؟

من به هر دو گروه حق می‌دهم. سال‌هاست که در جشنواره‌های موسیقی اقوام هرگونه نوآوری و بازآفرینی خط قرمز بوده. سال پیش شعار جشنوارۀ شاهین‌شهر اصفهان، نوآوری در موسیقی بود و من از نزدیک دیدم که جای چنین رویکرد و نگاهی بسیار خالی بوده و است؛ بنابراین اگر در میان هنرمندان موسیقی نواحی، کسانی هستند که رویکردهای نوگرایانه را پیشنهاد می‌دهند برایم بسیار قابل‌درک است. ولی از سویی نگرانی دیگران را هم درک می‌کنم. گاهی مرز میان شومن بازی، شارلاتانیزم، عوام‌فریبی و نوآوری یک تار مو است. تنها برخورد بسیار سنجیده و اندیشمندانه است که می‌تواند این مرز را دریابد و به کژی نیفتد. چند بار شده که استادی گران‌قدر، پیش افتاده و یک نوآوری ابلهانه را پشتیبانی و تبلیغ کرده و این نوآوریِ اشتباه، به‌یک‌باره سر از روزنامه‌ها و رسانه‌ها درآورده. یا برخی کارها که آهنگسازی و اجرا می‌شوند و در یک‌زمانی، به‌عنوان کاری خلاقانه بسیار هم به‌اصطلاح گل می‌کنند، ولی پس از چندی به‌یک‌باره رو می‌شود که کپی‌ای دست چندم و شلخته از یک آهنگ اصیل خارجی بوده؛ بنابراین هم نگرانی‌ برخی‌ها دراین‌باره قابل‌درک است و هم اشتیاق برخی دیگر.

و در سخن پایانی، آیا امیدوار و خوش‌بین هستید؟

کاری که بیشتر مدیران کنونی در حال انجام آن هستند این است که نمایش بدهند و در کارها و گفتارهای نمایشی خود بگویند موسیقی اقوام بسیار مهم و باارزش است. ما در آغاز راه هستیم و چشم‌انداز این است که به‌جای شعار دادن و نمایش درآوردن، برای بهتر شدن جایگاه هنر و هنرمندان موسیقی نواحی گام برداریم. برای پیشبرد چنین چشم‌اندازی، هیچ خوش‌بین نیستم ولی امیدوارم. در خاورمیانۀ تباه و همیشه جنگ‌زده، در سایۀ جنگ و مدیریت‌های اشتباه، ما به امید زنده‌ایم.

source

توسط irmusic4.ir