فرزاد زارع کارشناس گردشگری در یادداشتی نوشت: چقدر پیش آمده که در دل جادهای کوهستانی یا میان خانههای کاهگلی یک روستای دور افتاده، با لبخندی صمیمی روبهرو شویم؟ حتی در روزهای دشوار، همین حالا که ناامیدی و نگرانی گویی سایه انداخته، مردم ایران هنوز همانهاییاند که به روی غریبه لبخند میزنند، سفرهشان را بیدریغ پهن میکنند و از ته دل برای مهمانشان آرزوی آرامش دارند.
داستانهای مهربانی در این کشور کم نیست. سال گذشته که به یکی از روستاهای استان گیلان سفر میکردم، علیرغم شرایط اقتصادی نه چندان مطلوب و قیمتهای افسارگسیخته، پیرزنی با دستان پینهبسته برایم سینی میوه آورد، حتی اجازه نداد بابت آن پولی بدهم. «مسافر، برکت خداست»؛ با همین جمله کوتاه قلبم را گرم کرد. این روایت مختص یک نقطه نیست. زمستانی که از راه نرسیده بود، در بوشهر به خانهای دعوت شدم که حتی کابینتهایش خلوت بود، اما سفره پذیراییشان پر از مهر بود؛ غذای محلی در کنار یک چای ساده.
بارها دیدهام که اقامتگاههای بومگردی، مهماننوازانه حتی بیش از تعهد خود خدمات میدهند. از گردشگران خارجی و داخلی با زبان و آدابی متفاوت میزبانی میکنند، گاهی بدون چشمداشت مالی، فقط برای اینکه نشان بدهند ایران همان است که در کتابها و فیلمها ندیدهاند: سرزمینی امن برای دلهای خسته، محلی برای احیایامید.
ایران زیباییهای طبیعی بینظیری دارد، اما واقعیت این است که تاریخ و فرهنگ این کشور، برشانههای مردم صبور و مهربانش بنا شده؛ همانهایی که حتی در روزهای سخت، امید را با یک فنجان چای یا لبخند ساده تقسیم میکنند.
چند سال پیش، گردشگری اروپایی که به اقامتگاه یکی از دوستان بومگردیام آمده بود، در یادداشت بدرقهاش نوشته بود: «هیچ جا به اندازه اینجا احساس خانه بودن نکردم. نه به خاطر منظره یا خوراکی، بلکه به خاطر مهر و محبت مردم. » این همان سرمایهای است که هیچ تحریمی، محدودیتی یا بحرانی نمیتواند از ما بگیرد.
شاید اقتصاد ضعیف شده باشد و روزهای سختی را پشت سر گذاشته باشیم؛ اما کماکان دل مردم این سرزمین برای پذیرایی از مسافر و گردشگر میتپد وامیدواری، بیصدا و بیادعا، در رفتار روزمره مردم جریان دارد.
ایران را از نو باید شناخت؛ نه فقط با نگاه به کوه و دشت، بلکه با تماشای قلبهای بزرگ مردمش. تاامید و مهماننوازی زنده است، چراغ این سرزمین خاموش نمیشود.
انتهای پیام/
source