خبرگزاری مهر -گروه هنر-عطیه مؤذن؛ این روزها هرچقدر هم که مستندها و برنامه‌های گفتگومحور سراغ جنگ تحمیلی ۱۲ روزه می‌روند باز هم مخاطب تشنه شنیدن روایت‌ها و تحلیل‌های جدید است. مستند «تهران تل آویو» تنها مجموعه‌ای است که به صورت مستند از همان وسط جنگ کلید خورد و علی صدری نیا به دل ماجراها و اتفاقات جنگ رفت. مستندی که از لوکیشن هایی که مورد اصابت قرار گرفتند تا مراکزی که به نوعی تحت تأثیر حملات با چالش مواجه شدند همه را در روایت‌های خود دیده است. علی صدری‌نیا که پیش از این مستندهای دیگری در همین فضا در سوریه و لبنان ساخته است حالا روایت جنگی خود را از وسط تهران و حتی دیگر شهرهای درگیر جنگ در ایران روی آنتن برده است. او در گفتگویی از نقاطی که رفته، شایعاتی که به آنها پرداخته است، مدل و الگوی حملات رژیم در ایجاد رعب و وحشت و همچنین مردمی که در دل جنگ در تهران ماندند، سخن گفت.

در این گفتگو می‌خوانید:

*آقای صدری نیا همزمان با جنگ ۱۲ روزه شما شروع به ساخت «تهران تل آویو» کردید و به برخی لوکیشن هایی که هدف قرار گرفتند رفتید. چقدر تلاش دارید در این مجموعه به شایعات و دروغ‌های رسانه‌هایی مثل ایران اینترنشنال بپردازید که به صورت گسترده سمپاشی هایشان ادامه دارد.

لزوماً مأموریت ما این نیست که ببینیم آنها که رسانه‌ای دارند چه می‌گویند و بعد واقعیتش را بگوییم اما طبیعتاً در دل اتفاقی مثل این جنگ، یک بعد مهم هم بعد جنگ رسانه‌ای است؛ اتفاقات و خبرها و شایعات و ادعاهای مختلفی مطرح شده و دوربین ما تلاش می‌کند که سراغ بخشی از اینها هم برود و روایت واقعی از مدل ماجراها ارائه دهد. با این حال در رویکرد کلی، نگاهمان و چهارچوب این است که سراغ روایت واقعیت‌های این جنگ برویم. این خودش به نظرم کمک می‌کند برای اینکه هر روایت دیگری را که غیرواقعی است، پس بزند.

*این روایت‌ها تا چه زمانی ادامه دارد؟

این مجموعه با جنگ کلید خورد و بنا این بود که با توجه به تخمینی که از فضای جنگ‌زده می‌شد، در ۳۰ قسمت تولید بشود. با آتش بس تصور خود من این بود که شاید دیگر ادامه دادن کار خیلی منطقی نباشد اما به دلیل فضایی که بعد از جنگ به وجود آمد و مثلاً سوژه‌ها و داستان‌هایی که این روزها شاهد بودیم نیاز بود کار ادامه پیدا کند. به نظر می‌رسید که همچنان ادعا و روایت‌هایی وجود دارد که لازم است به آنها بپردازیم. البته فعلاً با همان ۳۰ قسمت جلو می‌رویم، مگر اینکه جایی احساس کنیم که روایت جذابی برای گفتن وجود ندارد یا مثلاً دیگر تولید کار کششی ندارد.

*چند نقطه در تهران وجود دارد که قرار است به آن مکان‌ها بروید و اصلاً چقدر قرار است به این مکان‌های مورد هدف بپردازید؟

دنبال این نیستیم هر جایی را که مورد حمله قرار گرفته به تصویر بکشیم مثلاً در ۱۰ قسمت ابتدایی که از این مجموعه پخش شد وارد ۳ مکان شدیم که مورد اصابت قرار گرفت. ممکن است همه ساختمان‌ها و نقاط مختلفی که مورد اصابت قرار گرفته‌اند قصه مورد نظر مستند ما را نداشته باشند. ما بنا به هدفی که داریم و بخواهیم از محلی اتفاقی را روایت کنیم، وارد مکان‌ها می‌شویم. مثلاً یک جا می‌خواستیم قصه امدادگران هلال احمر را روایت کنیم و طبیعتاً با آنها همراه شدیم، یا با مجموعه آتش‌نشانی در قسمتی دیگر همراه شدیم و طبیعتاً به یکی از ساختمان‌ها رفتیم تا ببینیم ساختمانی که هدف قرار گرفته شده مثلاً ساختمان نظامی بوده، ساختمان هدف خاصی بوده یا اینکه به کسب و کار و زندگی مردم عادی وارد شده است. در قسمت مربوط به دکتر تهرانچی از دانشمندان هسته‌ای هم وارد ساختمان اساتید شدیم و در واقع می‌خواستیم به این اشاره کنیم که رژیم سال‌ها ادعایش این است که در ترورها نقطه‌زنی می‌کند و مثلاً ادعا می‌کردند فرد مورد هدف را به گونه‌ای می‌زنند که مثلاً اتفاقی برای فرد کنار او هم رخ نمی‌دهد اما آنچه در این جنگ ۱۲ روزه دیدیم کاملاً متفاوت بود. به گونه‌ای به ساختمان آقای تهرانچی که طبقه ششم یک ساختمان است حمله کردند که همراه با منزل او در همان طبقه، یک چهار واحدی هم آسیب دید. مدلی حمله کردند که تا طبقه سوم همه خانه‌ها ویران شده و چندین شهید و مجروح دادند.

*خیلی از این اتفاقات را شاید مردم عادی هنوز آنطور که باید نشنیده اند و با دردناکی فجایعی که برای قربانیان این جنگ رخ داده است آشنا نشده اند برای خود شما چه صحنه دردناکی بود که بخواهید بیشتر روی آن تاکید کنید؟

در جریان وقوع جنگ، اتفاقاتی برای ما پیش آمد که موجب شد در مقاطعی ادامه ضبط برای تیم ما ممکن نباشد. مثلاً یکی از ساختمان‌هایی که در آن حضور یافتیم، بنا به گفته نیروهای هلال‌احمر، عملیات آواربرداری به مدت ۷۲ ساعت طول کشید. در همان زمان ۲ نفر همچنان زیر آوار قرار داشتند و یافت نشده بودند. ما زمانی به ساختمان رسیدیم که در همان پنج دقیقه ابتدایی، پیکر یکی از افراد کشف شد و شرایط بسیار ویژه‌ای رقم خورد که مشاهده اش تکان دهنده بود. اگر بخواهیم از زاویه دید مستندساز به این موضوع نگاه کنیم ثبت چنین لحظاتی از جنبه تولید مستند بسیار خاص و شاید کم‌نظیر است اما در عین حال تلخ‌ترین حادثه برای یک خانواده رقم خورده بود و اعضای خانواده همان پیکرهایی که زیر آوار بودند مقابل ساختمان حضور داشتند. یکی از پیکرها مادر همان خانواده بود. صحنه دردناک بود اما تصمیم گرفتیم دوربین‌ها را خاموش کرده و به احترام حریم خصوصی خانواده، محل را ترک کنیم. با توجه به اینکه این خانواده در آن لحظه دشوارترین حادثه زندگی خود را تجربه می‌کرد، ثبت این لحظات توسط دوربین‌ها نه‌تنها جایز نبود، بلکه ممکن بود موجب آزردگی بیشتر آنها شود. بنابراین تیم ما فاصله گرفت و تصمیم به ماندن و ادامه کار نگرفت.

*سمت و شغل خانواده‌های آن ساختمان چه بود؟

این ساختمان در شرق تهران قرار داشت و کاملاً مسکونی بود. درباره خانواده‌ای که این حادثه برایشان رخ داد، امکان صحبت فراهم نشد اما آثار غم، نگرانی و اندوه سه‌روزه در صورتشان واضح بود. طبیعی است که در این شرایط نه‌تنها اعضای خانواده، بلکه همسایگان و سایر حاضران در محل نیز نسبت به سرنوشت این افراد دغدغه داشتند و گروه‌های امدادی نیز به صورت مستمر مشغول عملیات بودند. در نهایت، متأسفانه این مادر جان خود را از دست داده بود و صحنه‌ای تکان دهنده برای همه کسانی که شاهد آن فاجعه بودند رقم خورد.

مدل حملات رژیم صهیونیستی وقتی حتی خانه یک نظامی یا دانشمندان هسته‌ای را هدف قرار می‌دهد برای همه مشخص شده است چون به این سمت رفته است که یک مجتمع مسکونی بزرگ را به صورت کامل تریب و ویران کرده است و دیگر کاری ندارد که دیگر آدم‌ها چه می‌شوند

با این حال فکر می‌کنم مدل حملات رژیم صهیونیستی وقتی حتی خانه یک نظامی یا دانشمندان هسته‌ای را هدف قرار می‌دهد برای همه مشخص شده است چون به این سمت رفته است که یک مجتمع مسکونی بزرگ را به صورت کامل تخریب و ویران کرده است و دیگر کاری ندارد که دیگر آدم‌ها چه می‌شوند. به طور مثال یکی دیگر از ساختمان‌هایی که در همین مستند به سراغش رفتیم در خیابان گیشا بود که در مجاورت مجموعه نان سحر قرار داشت. خود مجموعه نان سحر نیز آسیب دیده بود. طبقه بالای آن ساختمان یک مرکز روانشناسی بود که بعد از اتفاق، پرونده‌های مراجعان در آنجا پراکنده شده بود و یک سالن زیبایی هم در آن ساختمان وجود داشت که ویران شده بود. خانه‌های مسکونی اطراف نیز دچار تخریب شده بودند. مردم این مدل از حملات رژیم را به چشم دیدند که دیگر فقط نقطه زنی نیست و همه را با هم تخریب و ویران می‌کند. این الگو از حملات مشابهی است که در سال گذشته در لبنان نیز شاهد بودیم و تجربه کردیم به این شکل که رژیم صهیونیستی گاهی اوقات، عملیات ترور را انجام می‌داد و به صورت هدفمند عده‌ای را مورد حمله قرار می‌داد که برای ترور فرماندهان یا افراد مشخص بود اما از آنجا که جان انسان‌ها برای این رژیم اهمیتی ندارد، واژه‌ای را به اسم «تبعات جانبی» تعریف کرده است به این معنی که با هدف قرار دادن یک فرد، ممکن است صدها نفر در اطرافش کشته شوند و این موضوع برایشان «تبعات جانبی» محسوب می‌شود و به راحتی آن را انجام می‌دهند.

اقدام دیگر آنها هدف قرار دادن اماکن مسکونی و امدادی است که این یکی با هدف ایجاد رعب و وحشت صورت می‌گیرد. مشابه این موضوع، انفجاری است که اخیراً رسانه‌ها از تجریش منتشر کرده‌اند. یا در مدلی که ساختمان شیشه‌ای صداوسیما یا خانه‌های مسکونی هدف است، همه این نمونه‌ها با هدف ایجاد رعب و وحشت در میان مردم انجام می‌شود. هدف این شیوه آن است که مثلاً جمعیت تهران را به خروج از شهر وادار کند و تهران خالی شود. به همین دلیل علاوه بر خانه‌های مسکونی، گروه‌های امدادی و حتی بیمارستان‌ها را نیز مورد حمله قرار می‌دهند تا ترس را در میان عموم جامعه گسترش دهند و شهر تخلیه شود. این همان شیوه‌ای است که پیش‌تر در لبنان هم اجرایی شد؛ به گونه‌ای که زمانی که رژیم صهیونیستی قصد داشت شهرهای جنوبی لبنان را از جمعیت خالی کند، به خانه‌های مردم، مراکز امدادی و بیمارستان‌ها و حتی خبرنگاران حمله می‌کرد و آنها را هدف قرار می‌داد.

*فکر می‌کنید این روزها چقدر مستندها و قطعات موسیقایی یا هنری می‌تواند مؤثر و آگاهی بخش باشد برای مثال، از قطعه‌هایی مانند «علاج» چاوشی تا نماهنگ‌هایی که خارج از کشور مانند «بوم بوم تل‌آویو» ساخته شدند هر کدام به نوعی تأثیرگذار بودند. مستندها چقدر می‌توانند هنوز در روایت جریان ساز باشند؟

این جنگ یک لایه اولیه دارد که پرتاب موشک و عملیات پهپادی و اینهاست اما در لایه‌های اجتماعی، داستان‌ها و اتفاقات متعددی رخ می‌دهد که ثبت تاریخی آنها برای امروز و آینده ایران اهمیت ویژه‌ای دارد. همانطور که گفتم تصور اولیه خودم این بود که جنگ تمام شده و با پایان جنگ، کار مستندسازانی چون من نیز به پایان می‌رسد اما یک باره با حجم زیادی از سوژه‌ها و رخدادهای جدید مواجه شدیم. به عنوان نمونه، زمانی که به مرکز طلوع بی نشان‌ها که با فعالیت‌های اجتماعی آقای اکبر رجبی شناخته می‌شود، مراجعه کردیم، دیدیم در دل جنگ، گروه‌هایی از بانوان و آقایان داوطلبانه در طبخ و توزیع غذا برای افراد بی‌خانمان و کارتن‌خواب فعالیت می‌کنند. موضوعی که در نگاه اول بی ارتباط به جنگ به نظر می‌رسد و این مرکز درباره افرادی مرتبط با اعتیاد است اما با آغاز جنگ و مهاجرت بخشی از مردم از تهران، این مردم فکر کرده بودند که وضعیت افراد بی خانمان و بی سرپرست چه می‌شود؟ این گروه‌های مردمی تصمیم گرفته بودند در تهران باقی بمانند و به ما می‌گفتند که فکر کرده اند در دل جنگ چه کسی به دنبال حمایت از این افراد خواهد بود؟ یا اینها به بچه‌های بی سرپرست در مراکز فکر می‌کردند که پدر و مادری ندارند و صدای بمباران ممکن است آنها را اذیت کند. اینها این ۱۲ روز را با بچه‌ها بازی کرده، برایشان موسیقی پخش می‌کردند و تلاش می‌کردند تا اضطراب ناشی از صدای بمباران‌ها را کاهش دهند و اگر شب‌ها از صدای بمب و … بیدار می‌شوند به آنها آرامش و دلداری بخشند. در تبریز و شهرهای مختلف وقتی با این گروه‌های مردمی ارتباط می‌گیرم، می بی نم چقدر ماجرا و چقدر سوژه وجود دارد. از مداحانی که این روزها در ایام محرم، هر روز در خانه یکی از شهدا مراسم روضه برگزار می‌کنند تا گروه‌هایی که برای تأمین نیازهای اساسی شهر خود به تمهیدات مختلف فکر کرده اند.

در مجموع این روزهای جنگ، حجمی از روایت‌ها و حس‌وحال‌هایی را داریم که دوربین مستندساز می‌تواند آنها را ثبت کند؛ روایت‌هایی که شاید ماه‌ها یا سال‌های بعد با چنین شور و انگیزه‌ای بازگو نشوند یا حتی به فراموشی سپرده شوند. بنابراین ثبت این رویدادها و حالات، خود کمک می‌کند که پیش زمینه تولید آثار هنر دیگری در آینده باشد.

*مکانی رفتید که درگیر شایعه و اخبار غیرقطعی بوده باشد و بعد خود شما حقیقتی غیر از شایعات دیده باشید؟

بخشی از این مراکز مختلف را که تا حدی حساس‌تر بود، نرفتیم چون در دل این جنگ یکی از مسئله‌ها بحث مجوزها بود و ممکن بود چند روز زمان را به خاطر هر سوژه از دست بدهیم. ضمن اینکه پیش آمده بود که برای همین موضوع زمان را از دست بدهیم. البته اینها را به عنوان گلایه نمی گویم و اتفاقاً بخش امنیتی ماجرا را درک می‌کنم. می‌فهمیم که وسط یک ماجرایی هستیم که ابعاد امنیتی دارد و آن امنیت که باید حفظ شود، اولویت دارد، ممکن است در این زمان این رسانه حتی ضربه بزند. اما حرفم این است که به دلیل همین موضوع، خیلی دوربین ما وارد آن مکان‌های حساس نشد.

*تلویزیون در زمان جنگ ۱۲ روزه شاید برای روحیه بخشی و یا حتی نبود اطلاعات کامل به صورت جزئی و موردی به نقاطی که مورد حمله قرار گرفتند اشاره نکرد و برخی از مردم سراغ شبکه‌های فارسی زبان دروغین و کانال‌های مجازی رفتند. فکر می‌کنید در چنین مواقعی چه باید کرد؟ حالا اگر تلویزیون رسانه‌ای عمومی‌تر است، آیا ما باید رسانه‌های دیگری داشته باشیم که حداقل اطلاع‌رسانی کاملی داشته باشند به این مردم؟ بالاخره مردم داشتند صداها را در تهران می‌شنیدند، کلاً در چنین مواقعی چه رویکردی می‌شود، داشت؟

من به طور معمول خودم منتقد بخش خبری رسانه هستم ولی تصورم این است که در جنگی که اتفاق افتاد، اتفاقاً صدا و سیما تلاش بسیار خوبی را نشان داد و مجموعه‌های خبری در این ایام، سعی کردند با سرعت بیشتری ماجراها را پوشش بدهند و آن مرجعیت را برای خودشان حفظ بکنند که تقریباً نظرسنجی‌ها هم همین را نشان می‌دهد. یعنی میزانی که مخاطبان شبکه خبر و صدا و سیما را دنبال می‌کردند، میزان قابل توجهی بوده است. اتفاقاً تصور می‌کنم کارهایی که مثلاً شبکه ای مثل اینترنشنال انجام داد، خیلی ضربه حیثیتی جدی به خودش وارد کرد. اگر خاطرتان باشد، از صبح روزی که این حمله اتفاق افتاد، خبرنگاران صدا و سیما را دیدیم که در نقاط مختلف شهر بودند و خبر ارائه می‌دادند. طبیعتاً می‌فهمیم که بالاخره در این حملات و ماجراها، ملاحظات امنیتی و حفظ اسرار نظامی هم باید اتفاق بیفتد و مجموعه رسانه ما این ملاحظه را باید داشته باشد. طبیعتاً یک رسانه‌ای مثل رسانه رژیم صهیونیستی و تریبون نتانیاهو آن ملاحظه را ندارد و مثلاً چهار جا ممکن است اطلاعات دروغ هم بدهد. درنهایت هم به نظرم عملکرد این ایام صدا و سیما باعث شد که مورد هدف قرار بگیرد. اما اگر می‌خواهیم این سهم افزایش پیدا کرده و ماندگار بشود، مراجعه مخاطب به سایر رسانه‌ها کاهش پیدا کند و مرجعیت بخش‌های خبری ما باقی بماند، طبیعتاً در روزهای بعد از جنگ هم باید این رویکرد امتداد پیدا کند. یعنی ما یک مسئله‌شناسی دقیق داشته باشیم و بدانیم که مردم الان نیازهای رسانه‌ای‌شان چیست، سوالاتشان چیست، بحث‌های مختلفشان چیست و متناسب با آن نیازها، تولید محتوا بکنیم و این تولید محتوا دیده شود.

من تجربه‌ای که برای خودم اتفاق افتاد گفتگو با آقای علی لاریجانی بود. چند روز بعد از پایان جنگ بود که این گفتگو اتفاق افتاد و پخش شد. میزان استقبالی که مخاطبان و اهالی رسانه درباره آن داشتند و مطلب نوشتند و به دیگران توصیه کردند که این گفتگو دیده شود، نشان می‌داد در جایی که خلأ روایت هست و مردم یک نیاز رسانه‌ای دارند، وقتی تولید محتوای درست اتفاق بیفتد، آن محتوا دیده و دست به دست می‌شود و طبیعتاً وقتی مردم دنبال این محتوا بگردند و در رسانه ما پیدایش کنند، دیگر سراغ قصه و داستان دیگری در رسانه‌ای دیگر نمی‌روند.

ذهنیت آقای لاریجانی این بود که بخشی از جامعه ما متوجه پیروزی ایران در این جنگ شده و بخش‌هایی از جامعه سوالاتی دارند و اگر این روایت واقعی به آنها ارائه بشود و بدون اغراق باشد اتفاقاً آن بخش از جامعه هم متوجه عظمت این اتفاق و پیچیدگی‌هایی که دشمن در عملیاتش داشت و کاری که ما انجام دادیم و قدرتی که ایران نشان داد، خواهد شد *چقدر ممکن است این گفتگوها ادامه دار باشد؟ چون مدل گفتگو به دلیل برخی مؤلفه ها از جمله بدون اغراق بودن و روایت شفاف خیلی مورد توجه قرار گرفت.

آقای لاریجانی به دلیل آن نگاه واقع‌گرایانه و واقع‌بینانه ای که نسبت به مسائل دارند صحبت‌هایشان خیلی به این گفتگو کمک کرد و باعث شد آماده کردن روزشمار اتفاقات جنگ به خروجی منسجمی تبدیل شود. من قبل از گفتگو که چند دقیقه با آقای لاریجانی گپ می‌زدم، می‌گفتند «این روزها آدم‌های مختلف تحلیل‌های مختلف ارائه می‌دهند ولی من نمی‌خواهم اصلاً تحلیل شخصی ارائه بدهم. آنقدر صحنه واضح است که فقط باید درست روایت بشود و من می‌خواهم این اتفاقات را به صورت روزشمار بگویم. فکر می‌کنم خود این روایت‌ها خیلی اثر دارد». ذهنیت آقای لاریجانی این بود که بخشی از جامعه ما متوجه پیروزی ایران در این جنگ شده و بخش‌هایی از جامعه سوالاتی دارند و اگر این روایت واقعی به آنها ارائه بشود و بدون اغراق باشد اتفاقاً آن بخش از جامعه هم متوجه عظمت این اتفاق و پیچیدگی‌هایی که دشمن در عملیاتش داشت و کاری که ما انجام دادیم و قدرتی که ایران نشان داد، خواهد شد.

شاید تصور اولیه ام این نبود که مخاطب اینقدر کامل هم گفتگو را ببیند. گفتگو بخش‌های نو و خبرهایی داشت که برای اولین بار آقای لاریجانی از آنها صحبت کرده بود و من می‌دانستم که بخش‌هایی از این گفتگو خیلی سر و صدا خواهد کرد. اما در عین حال خیلی دوست داشتم که مخاطبان گفتگو را کامل ببینند و تصور اولیه‌ام این نبود که مخاطب امروز که حوصله اش کم شده و محتواهای کوتاه دنبال می‌کند حوصله دیدن تمام گفتگوی یک ساعت و ۱۷ دقیقه‌ای را داشته باشد اما خلاف تصورم شد.

این گفتگو نشان داد که اگر این نوع تولید محتوا اتفاق بیفتد و این تحلیل و این گفتگوها دقیق باشد، اتفاقاً مخاطب پای سخن درست می‌آید. من در فضای اینستاگرام و فضاهای دیگر، از افراد رسانه‌ای و غیررسانه‌ای پیام‌های بسیاری داشتم که می‌گفتند کل این یک ساعت و ۱۷ دقیقه را دیدیم و چندین بار هم دیده بودند و حتی برخی‌ها قبل از سخنرانی شأن در هیئت و عزاداری محرم یا در مساجد و گروه‌ها آن را پخش کرده بودند. تولید محتوایی که نیاز جامعه باشد، خود جامعه به دست به دست شدنش کمک می‌کند و طبیعتاً این خلأ وجود داشته است. بعد از این گفتگو هم پیشنهادی مطرح شد برای اینکه این جنس از گفتگوها را ادامه بدهیم.

*نکته‌ای درباره حیثیت ایران اینترنشنال گفتید که بر باد رفته است. فکر می‌کنید چرا همچنان برخی این شبکه را پیگیری می‌کنند؟

در موقعیت‌های این چنینی طبیعتاً مردم دنبال خبر هستند؛ از فیلم جدید گرفته تا حرف و خبر جدید. مثلاً فرض کنید یک خیابان در تهران مورد هدف قرار می‌گیرد همه ما هم شبکه‌های تلویزیونی را دنبال می‌کنیم هم دستمان به گوشی است و در گروه‌های مختلف به دنبال محتوای جدید هستیم و طبیعتاً شبکه ای مثل اینترنشنال هم تمرکزش را می‌گذارد روی این نقطه و سعی می‌کنند که با فیلم‌ها و خبرهای مختلف ولو با دروغ این خلأ را پر کنند. برای آنها مسئله‌ای نیست که با دروغ همین کار رو جلو ببرند و روی آن بخشی از جامعه که آگاهی کمتری دارند، حساب باز می‌کنند.

من در این جنگ خیلی از آدم‌ها را دیدم که می‌گفتند دنبال خبر واقعی هستند و اتفاقاً من آدرس برخی خبرگزاری‌ها را می‌دادم. در عین حال کار شبکه‌هایی مثل اینترنشنال به مراتب آسان‌تر است. ارائه اخبار بدون مبنای واقعی و نشر اخبار دروغ و ایجاد شایعه بر روی شایعه خیلی راحت‌تر از ثبت روایت واقعی یک اتفاق است. اینکه پشت لپ‌تاپ بنشینند و با تخیل خبری را منتشر کنند که مثلاً یک ساختمان در تهران به‌عنوان انبار موشک مورد حمله قرار گرفته است خیلی آسان است و بعد تا شما بخواهید اطلاعات صحیح را منتشر کنید دروغ بعدی را منتشر می‌کنند. درواقع آنها از همان ابتدا روی شمار قابل توجهی از دروغ‌ها حساب باز کرده‌اند.

در واقع، این رسانه‌ها به‌جای ایستادگی بر روی یک دروغ خاص، به‌سرعت به دروغ‌های جدیدی روی می‌آورند و حجم شایعات را به قدری افزایش می‌دهند که ذهن جامعه را ملتهب می‌کند. اما در این جنگ، نکته جالب برای من این بود که بی‌بی‌سی سعی کرد تا فاصله‌ای از روایت‌های اینترنشنال بگیرد و در نقطه‌ای دیگر قرار بگیرد. شاید رویکرد آنها در این جنگ به این دلیل بود که نگذارند خودشان به پایان برسند، اینترنشنال خیلی انتحاری عمل کرد و تمام حیثیت خود را به باد داد اما بی‌بی‌سی سعی کرد رویکردی حرفه‌ای‌تر را اتخاذ کند و به روایت خود ادامه دهد، تا بتوانند در مواجهه با چالش‌های اجتماعی مهم‌تر در ایران، باز هم ورود کند.

source

توسط irmusic4.ir