میراثآریا: در روزهای محرم، صدای کوبیدن شانه بر پیکر نخ در کارگاههای کوچک و بزرگ ایران طنین دیگری دارد. اینجا عزاداران، ابزارشان دستگاه قالیبافی یا تخته علم و حریر قلمکار است. شور محرم، پیش از آنکه صدای طبل و سنج باشد، زمزمه اشکی است که در دل هر هنرمند جاری است و در جان هر اثر دمیده میشود. این سوگ، فارسی و عربی نمیشناسد؛ تمام اقوام، با هر گویش و سنت، محرم را به زبان هنر خود میخوانند و سرمه اشک به نقششان میکشند.
قلمکار عاشورایی؛ سوگواری بر بوم نقش و نگار
در دل اصفهان، کارگاه قلمکار استاد رضا اردستانی، بوی رنگ و نشاسته و ترانه روضه در هم تنیده. قابهای چوبی، طرحهای معروف عاشورایی را بر پارچهها منتقل میکند: ذوالجناحِ تنها، تصویر خیمههای سوخته، نخل، علم، کتیبههایی با ذکر یا حسین و اشک های حضرت زینب.
یکی از کارگرها آهسته زمزمه میکند: هر مهر عاشورا که قالب میزنیم، دلمان با خیمهها میسوزد.
بشکههای رنگ برای این ایام متفاوت آماده میشوند؛ مشکی، قرمز، سبز تیره ـ رنگهایی که نماد سوگ و خون و ایماناند.
پیش از آنکه سین زنیهای محله شروع شود، قلمکارهای عزاداری کنار محلههای قدیمی نصب میشوند. بسیاری از سفارشها امسال، پارچههایی برای علمهای مخصوص هیئتهاست؛ با مضمون «لبیک یا حسین» و «یا ساقی عطشان». صنایع قلمکار، تصویرخوان حماسه کربلاست.
گلیم و قالی؛ بافت سوگ میان رنگ و نخ
در روستاهای خراسان و غرب ایران، قالیبافی شغل، اما بافت شال سیاه و گلمههای مخصوص ماه محرم، عشق است. گلهای ریز سرمهای، نقش چراغ و پرچم، طرح نخل و علم، تا هنوز در میان قالیبافان زن بجا مانده.
مادر سالخوردهای در تویسرکان میگوید: هرسال محرم که میشود، نوههایم میخواهند قالیچه سقا ببافم یا روفرشی نذری. یاد گرفتهاند که هر ریشه، ذکر است. قالی را با روضه میبافیم.
در رفسنجان، برخی فرشها ویژه مناسک محرم بافته میشوند؛ گوشههایشان با نقش اشک و خیمه و خطوط شعر سینهزنی زینت یافته. حتی امسال، تعدادی هیئت عزاداری قالی سفارشی برای حسینیه مرکزی خواستهاند؛ بافته با پشم مشکی و حاشیهای از نقش علم و لب تشنه.
تذهیب و خوشنویسی؛ حاشیهای طلایی بر جگر سوخته
در کارگاههای تذهیب اصفهان، تهرانی و تبریزی، لیست سفارشها برای آثار محرم بلند است. هر تابلوی تذهیب، دنیایی از غم و جلال را در خود جای داده: اشعار محتشم و ابن حسام، خطوط زرین «کل ارض کربلا»، نقش پنجره فولاد و پرچم علم، بر زمینه آبی پرغم و طلایی.
یک تذهیبکار جوان میگوید: محرم که میشود، همه آنچه در دلم مانده و نتوانستهام بگویم، میریزیم در تذهیب شعر یا حسین یا زینب(س). هر پیچک و برگ، روضهای دارد.
برخی خوشنویسان، شبهای محرم، با چراغی کوچک تا صبح بیدار میمانند و اشعار و ذکر مصیبت را بر کتیبههایی مینگارند که صبح، زینتبخش حسینیهها و علمها میشود. تذهیب، این روزها بیشتر از همیشه، زبان بیصدای روضه است.
حماسه در علمدوزی و بیرقسازی؛ روایت غیرقابل فراموشی
در شهرهای مذهبی و پرآیین ایران، بیرقدوزها و علمسازها، جزئی جداناپذیر از عزاداری ماه محرماند. نوای سوزنهای سنگین روی مخمل و ترمه، صدای مردی است که هر کلمه شعر و ذکر را به دل پارچه میبرد؛ «یا عباس علمدار»، «یا قمر بنیهاشم»، «یا حسین مظلوم».
در بازار بیرقدوزهای تهران، استاد قاسمزاده که ۶۵ سال است بیرق میدوزد، میگوید: هر سال که محرم میشود، همه خانوادهام باید علمدوز شوند. هر علم را که بالا میبریم، دیگر فقط نخ نیست؛ مثل بلندکردن علم حسین(ع) است، باید با وضو باشی، باید دلت پاک باشد…
علمسازها با چوب و فلز و پارچه، گاه طرحهایی کاملاً سنتی، گاه ترکیبی مدرن میسازند. گیسوی حریر مشکی، مهرههای زینتی آویخته و نقش شعری از روضهخوانان محل، همه حسی غریب و بینظیر به این علمها میدهد.
پردهخوانی و پردهنگاری؛ تصویر حماسه بر بوم و پارچه
پردهخوانی و نقاشی پرده، هنری بود که قرنها پیش در ایران متولد شد؛ آن روزها که سواد میان عامه نبود و باید روایت عاشورا را در قاب تصویر آورد. هنوز هم در برخی کارگاههای تهران، شیراز، آبادان و مشهد، پردهنگارانی هستند که عاشورا را صحنه به صحنه با قلم و رنگ و اشک تصویر میکنند.
پردههای بزرگ، سراسر تصویر سیاهی و سرخی، سوگواری حضرت عباس(ع)، وداع علیاکبر، تاب خوردن طفل شیرخوار و بازگشت زینب بر ویرانهها؛ هر گوشهاش قصهای تلخ و بزرگ. هنوز شبیهخوانها پرده را میان جمعیت باز میکنند و پیرمرد مرشد، میان نگاه اشکآلود کودکان و پیران، روایت میکند: اینجا، بر این بوم، کربلاست…
شال مشکی؛ روایت خاموش زنان و مردان ایل
در بسیاری از ایلات و روستاهای ایران، شال مشکی دستباف حکایت دیگری دارد. بافته از پشم بره و بز، نخهایی سیاه که شبهای محرم با ذکر و اشک، بافته و گره میخورند. شال، نشان عزاداری اصیل است؛ بر شانه زن و مرد، پیر و جوان، از دیار خراسان تا میانه کوههای بختیاری.
برخی شالهای مشکی، شعر و نقشِ گِل و خون را دارند: «هر که دارد هوای کرببلا بسمالله…»
زنی در الیگودرز میگوید: دستبافتم را نذر امام حسین میکنم، هر گرهاش یک ذکر است تا دلابر حسین(ع) آرام شود.
سقف سفارشیسازی بر خانه عزاداری ایرانی
نسل جدید صنایعدستی محرم، پیشگام سفارشیسازی است. امروزه گروههای عزاداری، بیرق، شال، کتیبه و حتی ظروف مسی یا سفالی را با نقش و ذکر و شعر دلخواه خود سفارش میدهند.
در بازار شیراز، استاد قلمزن هر سال صفحات مسی با ذکر «سقا و عطش» میکَنَد؛ بازار تبریز، خاتم در بیان «میان شعله و آب»، و اصفهان، نگارگری بر جلد قرآن یا نمکدان نذری، با مضامین عطش و وفا.
مدیر یک کارگاه میگوید: اکنون مشتری ترجیح میدهد هر وسیله عزاداری، سبک و سلیقه بومی خود را داشته باشد؛ ما هم عاشقانه از خردهفرهنگهای ایرانی برای نقش زدن روایت عاشورا الهام میگیریم.
تعزیه و صنایعدستی؛ ترکیب هنرهای آیینی
تعزیه، بهعنوان جلوهای از عاشورا در ایران، چه بیاختیار و چه عامدانه، همیشه الهامبخش صنایعدستی بوده؛ چه در لباس و ماسک و تاج، چه در وسایل صحنه و آذین سرباز کربلا.
لباسهای تعزیه با پارچههایی بهخصوص از قلمکار و دستبافت، تاجهای مزین به نقش قمر بنیهاشم، ماسکهای سوگوار و حتی خنجر و زره نمادین، روایت را از صدا و بیان به تصویر و نقشآفرینی میکشاند.
گروههای تعزیه جنوب و مرکز ایران، تمام وسایل لباس و علم و عبای خود را از هنرمندان بومی سفارش میدهند.
سقاخوانی؛ شاعرانگی سوگ بر نخ و سجاف
سقاخوانی، هنر موسیقایی شیعیان ایران در سوگواری عاشورا، نقشی محوری در خلق صنایعدستی محرم دارد. شعرها و نوحهها نه فقط بر زبان، بلکه با نقش و نگار، بر دل شالها و علمها جاری میشوند.
در برخی مناطق، ریشه هر پارچه و تاروپود هر علم، با بیتهایی از نوای سقاخوانی بههم تافته میشود. از اردبیل تا دزفول، سوزناکترین نواهای سقاخوانان، الهامبخش خلق بیرقهایی با بیتهای مردمی و حال و هوای عزاداری است.
محرم؛ حافظه جمعی روایت بر نخ، نقش و شعله
محرم در ایران فقط یک مراسم نیست؛ یک حافظه جمعی است که نسل به نسل از طریق صنایعدستی روایت شده است.
قالیچههای سوگ، شالهای مردمان غرب و شمال، قلمکارهای اصفهان، پردههای نقاشی تهران و علمهای خوزستان، همه و همه بازتابی از اندوه، عشق و آزادگی عاشوراست.
یک مورخ فرهنگعامه میگوید: اگر روزی چشمت به شال مشکی پیرزنی افتاد، یا به نقشه پردهی نقاشی عزاداری؛ توقف کن… هر نقش و خط، سالها داستان ناگفته از یک عزاداری دارد.
امید در قلب سوگ؛ بازآفرینی هویت عاشورایی
اگر این عزاداریها و صنایعدستی نبودند، شاید عاشورا تنها یک خاطره دور بود. اما همین بوم و نخ و نقش، عاشورا را هر سال تازه میسازد و روح امید را با غم عجین میکند.
در هر علمدوزی، پری از احساس، در هر قاب قلمکار، پرتو راه، و در هر شال دستباف، قصهای از جان و امید است.
جوانی هنرمند میگوید: هر بار که برای محرم تذهیب میکنم، حس میکنم نگذاشتهایم روایت حسین(ع) خاموش شود. این وظیفه و افتخار همه ماست.
روایت همیشگی تار و پود عاشورا
در پایان، باید گفت محرم در ایران چیزی بیش از یک مراسم است؛ یک پیوند عصرها و نسلها، محفل اشک، حماسه و امید. صنایعدستی، زبان بیصدای روایت عاشورا بوده و هست؛ روایت اشکی که هیچگاه خشک نمیشود و تاروپودی که تا ابد، قصه حسین(ع) و یارانش را بر بوم فرهنگ و هویت ایرانی به تصویر میکشد.
این است راز جاودانگی صنایعدستی ایرانی در سوگواری محرم؛ روایتی ماندگار از اندوه و عشق و ایمان، که هرگز از حافظه این خاک پاک نخواهد شد.
انتهای پیام/
source