بنده سال گذشته به بهانه ی اکران باغ کیانوش به دفعات زیاد و در نقاط مختلف کشور به جمع نوجوانان رفتم.
بعد از جلسات سوم_چهارم بود که فکری که در سرم چرخ می خورد کم کم به زبانم آمد: – نوجوانانی که من دیدم، مستعدترین و باسوادترین نوجوانانی بودند که تا امروز ملاقات کرده ام.
بله، اینها طبعا فرهیخته ها بودند، اما گروهی اندک بودند از جمع بسیاران؛ و فقط هم در حوزه ادبیات! فکر کنیم به این که اگر نوجوانانی چنین نخبه و توانمند در دیگر حوزه ها هم وجود داشته باشد، ما چه ثروتی داریم، و چه فرصتی! جمع هایی که من به لطف کانون پرورش فکری در میانشان حاضر شدم، دست به قلم ها و کتابخوان ها بودند.
داستان هایی که می خواندند، درخشان بود و حیرت آور؛ و نظراتشان در باب کتاب و داستان، عمیق و راهگشا.
تجربه ی بی نظیری است نزدیک شدن به نوجوانان کشورمان در مشهد و یزد و اهواز و زنجان و گیلان و ایلام و.
چیزی که من دیدم از آنها، دانش و فکر و شجاعت و صداقت بود.
از این رو، وقتی چنین قضاوتی درباره شان می شنوم از یک دانشگاهی، فقط متاسف می شوم.
به نظرم این دانشگاهی بسیار عقب تر است در دیدگاه و اظهار نظر از مردمی که غرق کار و روزمرگی هستند.
چرا که آنان لااقل پدر و یا مادرند، و به لطف حکمت عامیانه شان می دانند که هر نوجوانی یک ظرفیت تازه برای جوامع، و یک امید بزرگ است.
source