در ششصد و بیست و چهارمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران مطرح شد:

«مالیخولیا»؛ یکی از تلخ‌ترین آثار فون‌تریه





ششصد و بیست و چهارمین برنامه از سری برنامه‌های سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ به نمایش فیلم «مالیخولیا» اثر لارس فون‌تریه (۲۰۱۱) اختصاص داشت. پس از نمایش فیلم، نشست نقد و بررسی آن با حضور امیرحسین بهروز (منتقد سینما) برگزار شد. اجرای این برنامه بر عهده سامان بیات بود.

به گزارش ایلنا، فیلم «مالیخولیا» روایتی دوپاره دارد: بخش نخست درباره «جاستین» است که در آستانه ازدواج قرار دارد، در حالی که سیاره‌ای در حال نزدیک شدن به زمین است؛ رویدادی که نشانه پایان جهان تلقی می‌شود. بخش دوم، به روایت خواهر جاستین، «کلر»، و همسرش، «جان»، می‌پردازد که با نزدیک شدن فاجعه، زندگی‌شان در معرض فروپاشی قرار می‌گیرد.

امیرحسین بهروز در ابتدای نشست گفت: اگر بخواهم از منظر تحلیل ژانری به سینمای فون‌تریه بپردازم، نقطه عزیمت من در این نشست بررسی تغییر رویکردهای ژانری او، به‌ویژه در ارتباط با ملودرام است. فون‌تریه پیش‌تر در سه‌گانه قلب طلایی شامل «شکستن امواج»، «احمق‌ها» و «رقصنده در تاریکی»، به‌خوبی نشان داده بود که چطور ملودرام‌هایی با محوریت زن می‌سازد. در این دسته‌بندی، یکی از مهم‌ترین انواع ملودرام، ملودرام زن ناشناس است؛ زنی که از سوی مرد یا جامعه مردسالار نادیده گرفته می‌شود و از این نادیده‌انگاری، مصیبت‌هایی برایش رقم می‌خورد. فون‌تریه در «رقصنده در تاریکی» و «احمق‌ها» این را به‌خوبی بازنمایی کرده است.

وی در ادامه گفت: در «مالیخولیا» ما با تغییر رویکردی مواجهیم؛ این‌بار وارد حوزه‌ای می‌شویم که منتقدان از آن به‌عنوان ملودرام زن بدبین یاد می‌کنند. در این الگو، شخصیت زن دچار شک، پارانویا یا بی‌تفاوتی نسبت به جهان اطراف می‌شود. جاستین نماد چنین زنی است: زنی که در ترس از تبدیل‌شدن به مادر یا خواهرش، یا درگیر شدن در یک زندگی تکراری، جهان را از منظر پساآخرالزمانی تجربه می‌کند.

بهروز در ادامه با اشاره به ارتباط فیلم مالیخولیا با آثار آندری تارکوفسکی گفت: فون‌تریه در پایان ضد مسیح (۲۰۰۹) فیلم را به آندری تارکوفسکی تقدیم می‌کند. این ارجاع نه‌فقط یک ادای احترام ساده، بلکه نشانی از تأثیر عمیق اندیشه تارکوفسکی بر «مالیخولیا» است. اگر این فیلم را در کنار فیلم «ایثار» تارکوفسکی قرار دهیم، شباهت‌های زیادی میان شخصیت‌های کلیدی و ساختار روایی آن‌ها می‌یابیم. جان (همسر کلر) نماینده عقلانیت علمی است؛ کسی که با نظم، داده‌ها و منطق پیش می‌رود. او نماد جهان آپولونی است. در مقابل، جاستین نماد جهانی است بدون ما؛ گویی او از مرگ بازگشته و جهان را از آن سوی پایان دیده است.

وی ادامه داد: در نیمه دوم فیلم، که محوریت با شخصیت کلر است، تضاد میان علم‌گرایی (جان) و شهود یا بدبینی (جاستین) عمیق‌تر می‌شود. جان که نماد عقل است، در برابر نابودی جهان فرو می‌ریزد. از سوی دیگر، جاستین، که حامل نگاه زن بدبین است، بدل به شخصیت اصلی می‌شود. در اینجا کلر به‌عنوان زنی که سعی دارد خانواده‌اش را حفظ کند، به مرحله‌ای از فروپاشی می‌رسد و عملاً به شخصیت زن ناشناس بدل می‌شود. این تغییر ژانری از زن ناشناس به زن بدبین، و سپس بازگشت به زن ناشناس، از ویژگی‌های منحصر‌به‌فرد ساختار این فیلم است.

این منتقد سینما با نگاهی جامعه‌شناسانه به فیلم گفت: برخلاف آثار قبلی فون‌تریه که عمدتاً دوربین در طبقه کارگر سیر می‌کند، در مالیخولیا او به دل جامعه بورژوازی نفوذ می‌کند و شکست عقل‌گرایی، علم و ثروت را در مواجهه با پایان جهان به تصویر می‌کشد. از این منظر، برخی خوانش‌های مارکسیستی فیلم را نیز می‌توان معتبر دانست.

در ادامه نشست، بهروز به نقش کودک فیلم اشاره کرد: در فیلم، کودکی وجود دارد که نماد آینده است. بارها کلر از جاستین به‌عنوان «سنگ‌تراش» یاد می‌کند؛ کسی که برای کودک، خانه‌ای خیالی از چوب می‌سازد، با اینکه می‌داند این سازه هیچ‌گونه پناهی در برابر نابودی نیست. این صحنه، به‌نوعی شام آخر است؛ آرامشی پیش از مرگ. این سکانس در مقابل پایان ایثار تارکوفسکی قرار می‌گیرد که با ایثار فردی، جهان نجات پیدا می‌کند؛ اما در مالیخولیا، هیچ رهایی‌ای در کار نیست. نابودی، بی‌هیاهو و زیباست.

او در پایان گفت: فون‌تریه با «مالیخولیا» نه‌فقط ضد سبک فیلم‌های آخرالزمانی هالیوودی عمل می‌کند، بلکه با بهره‌گیری از عناصر زیبایی‌شناختی و رویکردی اگزیستانسیال، تجربه‌ای از مرگ جهان و فروریزی نظم عقلانی را برای مخاطب خلق می‌کند. این فیلم، شاید یکی از شخصی‌ترین و تلخ‌ترین آثار فون‌تریه باشد؛ جایی که زیبایی، در نقطه‌ پایان، معنا پیدا می‌کند.



انتهای پیام/


source

توسط irmusic4.ir