به گزارش میراث‌آریا، مریم مقدم کارشناس ارشد گردشگری در یادداشتی نوشت:  استاد ضرابیان زاده‌ خانواده‌ای بود که پیشینه‌ای ریشه‌دار در هنر و صنعت داشت. پدربزرگش، مرحوم نورعلی ضرابی، از کارمندان رسمی ضرابخانه ناصرالدین شاه قاجار بود. پس از تعطیلی آن مجموعه به فرمان شاه، او به‌جای توقف، راه سفر به روسیه و آلمان را برگزید تا دانش روز را به هنر دیرینه ترکیب کند. نتیجه آن، بازگشت با دستگاهی بود که بعدها چرخی شد در کارگاه همدان، و سکوی پرش یک نسل. استاد ضرابیان این خط را ادامه داد؛ نه فقط با تکرار، که با عمق دادن به آن.

بازگشتی عاشقانه، پس از سال‌ها دوری

اگرچه استاد سال‌ها از حرفه خانوادگی دور بود و به فروش لوازم خانگی پرداخت، اما بازنشستگی برای او نه توقف، که آغاز راهی دوباره بود. در حالی‌که اکثر هم‌سن‌وسالانش دوران آرامی را می‌گذراندند، او به سراغ همان چرخی رفت که سال‌ها خاک خورده بود. دعا کرد که خدا در احیای این هنر کمکش کند. به‌رغم مخالفت اطرافیان، چکش به دست گرفت و جان دوباره‌ای به فلز داد.

او می‌گفت: «خدا به آدمی دل داده که خواستن از آن برمی‌آید، اگر دلت بخواهد، توانش را هم پیدا می‌کنی». و او خواست. و توانست.

روزمرگی‌هایی سرشار از معنا

زندگی روزانه استاد، آمیزه‌ای از عرفان عملی، اخلاق کاری و عشق به هنر بود. برخلاف روزمرگی‌های رایج، او هر روز با شوق به مغازه می‌رفت، حتی در ایام تعطیل. مغازه برایش تنها محل کار نبود، بلکه مکانی بود برای خلوت با خدا، گفتگو با مردم، و ساختن آنچه دیگران فراموش کرده بودند. صبح‌ها مغازه‌اش را با ذکر خدا باز می‌کرد، با چرخی ۱۸۰ ساله دست‌ساز کار می‌کرد و ابزارهایی می‌ساخت که از دل تاریخ آمده بودند.

در همان فضای کوچک، استاد صدای چکش را به نغمه‌ای بدل کرده بود. برای هر قطعه وقت و معنا می‌گذاشت. گاه خواب می‌دید که باید “جاباروتی” بسازد، و فردا همان را می‌ساخت. گاه آب‌پاش بیضی‌شکلی می‌ساخت که گردشگری آن را چون گنجی به وطنش برد. او با فلز سخن می‌گفت و روح در آن می‌دمید.

بیش از ۱۳۰ اثر؛ میراثی که باید حفظ شود

در این سال‌ها، استاد ضرابیان بیش از ۱۳۰ قلم ابزار سنتی را بازسازی کرد. از فانوس، سینی، منقل و آپولو گرفته تا ترازو، یخدان و بخاری‌هایی که نسل امروز حتی نامشان را نمی‌شناسد. این آثار نه فقط اجسام، که اسناد زنده‌ای هستند از تاریخ زندگی، باورها، و نیازهای مردمی که ساده زیسته و با عشق ساخته‌اند.

او حتی پا را فراتر گذاشت و آموزش را نیز جدی گرفت. با همراهی میراث فرهنگی، کارگاهی برگزار کرد که در آن ۱۲ زن علاقه‌مند را به‌صورت عملی آموزش داد تا چراغ این هنر خاموش نماند. استاد معتقد بود: «آنچه بلد هستی، باید منتقل کنی. نگه داشتنش در دل، ظلم است.»

انسانی ساده، نگاهی بلند

ساده‌زیستی، فروتنی و پاک‌دلی از ویژگی‌های بارز او بود. او بارها از دفن در قطعه‌های ویژه یا قبرهای خانوادگی چشم پوشید و گفت: «دلم با امامزاده است؛ مهم نیست کجا باشم». این تواضع در زندگی‌اش نیز نمایان بود؛ مغازه‌ای بدون تابلو، اما پر از معنا. نگاهی به اشیاء که گویی روح دارند. رابطه‌ای با مردم که در آن، عشق و احترام موج می‌زد.

پایان یک زندگی، آغاز یک مسئولیت

استاد ضرابیان رفت، اما آنچه به جا گذاشت، سرمایه‌ای است که باید از آن پاسداری شود. مغازه او، چرخی که از آلمان آمده، چکش‌هایی که تاریخ را کوبیدند، و مهم‌تر از همه، روحیه‌ای که در برابر فراموشی ایستاد، باید حفظ شود.

اکنون وظیفه ماست که روایت او را بازگو کنیم، آثارش را به موزه‌ها بسپاریم، فیلمی بسازیم، کتابی بنویسیم و صدای چکش او را تا نسل‌ها بعد زنده نگه داریم.

یادش گرامی، هنرش جاودان، و مسیرش چراغ راه عاشقان هنر و اصالت ایرانی.

انتهای پیام/

source

توسط irmusic4.ir