ایسنا/اصفهان حسن کامشاد، شخصیت بنام ادبیات و کتاب ایران در حالی از میان رفت که بهجز دهها اثر تألیفی و ترجمهای یک زندگینامه نیز از خود به یادگار گذاشته است؛ اثری که در آن بارها به زادگاهش سپاهان گریز میزند و از دلتنگیاش برای وطن میگوید.
«من پسر حاجسید علیآقا میرمحمد صادقیام. در ۴ تیر ۱۳۰۴ (۴/۴/۴) در خاک پاک سپاهان به دنیا آمدم: به نوشته پدرم در پشت کلاماللّه مجید «تولد نورچشمی حسن آقا ولد آقای آقامیرزا علیآقا به تاریخ یکشنبه یک ساعت به غروب مانده ۳ ذیحجةالحرام سنة ۱۳۴۳» بود. آدولف هیتلر جلد اول «نبرد من» را چند ماه پیش از تولد من منتشر کرد و رضاخان سردارسپه چند ماه پس از تولد من به تخت سلطنت نشست. نظام قرون وسطایی رو به پایان گذاشت. عصر دیکتاتوری و تجدد آغاز شد.»
این جملات نخستین بند از کتاب خاطرات دوجلدی حسن کامشاد موسوم به «حدیث نفس» است؛ خاطراتی که در محل درگذشتش، یعنی لندن نوشت: «امروز که نوشتن این خاطرات را شروع میکنم ۴ تیر ۱۳۸۵ است، یعنی درست ۸۱ سال از عمر شریفم میگذرد و گوش شیطان کر درنهایت صحت و عافیتم و ملالی ندارم جز دوری وطن.»
از علیه و ایتام تا دانشگاه کالیفرنیا
او دوره دبستان را در مدرسه «علیه و ایتام»، از نامدارترین مدارس نوین اصفهان، به تحصیل مشغول شد، یعنی همان جایی که پدرش هم در آن درس خوانده بود. کامشاد که اهل محله قدیمی «گود لُرها»ی اصفهان بود، بعدها دبیرستان را در مدرسه «ادب» و دانشگاه را در دانشکده حقوق تهران پشتسر گذاشت. بعد از دانشآموختگی، در شرکت نفت جنوب و چندین شهر خوزستان زندگی شغلیاش شکل گرفت تا اینکه راهی انگلستان شد.
در انگلستان با دعوت دانشگاه کمبریج تدریس زبان و ادبیات فارسی را آغاز کرد و همزمان در دوره دکترا درس خواند. بعدها از کمبریج با رسالهای فارغالتحصیل شد که بین ایرانیان بهنام «پایهگذاران نثر جدید فارسی» شهرت دارد. این پژوهشگر زبان و ادبیات کشورمان مدتی نیز استاد مدعو دانشگاه کالیفرنیا بود و در آن دیار زیست.
آقای دکتر نمازتان قضا نشود
این مترجم که بهجای نامخانوادگی «میرمحمد صادقی»، کامشاد را برای خود برگزیده بود، بارها در «حدیث نفس» به پدرش در جایگاه یک اصفهانی پایبند به دین و سنتها اشاره میکند: «پدر در سن پنجاهوسهچهارسالگی بسیار فرتوت و علیل مینمود. با احترام بسیار با من رفتار میکرد و نهایت محبت را نشان میداد. سالهای اقامت پسرش در فرنگ و تحصیل و تدریس در انگلستان، بیشک برایش خیال و افسانه بود. با اینهمه، هر روز سپیدهدم مرا از خواب بیدار میکرد: «آقای دکتر نمازتان قضا نشود». به باور او جوابگوی نماز قضاشده پسر در روز قیامت، پدر هم خواهد بود. چندی در اصفهان لنگر انداختم، دوستان و خویشان را بهدل دیدم.»
دوستی دیرین با شاهرخ مسکوب
یکی از نامدارترین دوستان کامشاد، شاهرخ مسکوب بود؛ کسی که اولین بار در نوجوانی دیدار کرد و بعدها او را از شخصیتهای تأثیرگذار بر بینش و منش خود دانست، هرچند که نامداران بسیاری چون صادق چوبک و ابراهیم گلستان را هم از نزدیک دید.
کتاب «سوگ مادر» ازجمله آثاری است که کامشاد پس از درگذشت مسکوب و به یاد دوستیشان تدوین کرد. کامشاد در مقدمه خود بر این کتاب به نخستین سالهای دوستی خود و مسکوب نگاه میکند: «من در سال ۱۳۲۳ در کلاس ششم متوسطه در اصفهان به آشیانه گرم این خانواده [مسکوب] راه یافتم. مادر خودم تازه مرده بود و من چنان شیفته محبت، سادگی و مهربانی تکتک افراد این خانواده شدم که در عالم خیال اندیشیدم ای کاش این زن [مادر مسکوب] همسر پدر بیوه من میشد.»
نوشتن کار منزوی است
کامشاد، مردی که صد سال عمر کرد و یک قرن دنیا را به تماشا نشست، خاطراتش را به زبانی ساده و گیرا مینویسد، هرچند دربرگیرنده لایههایی مهم از وقایع تاریخ معاصر ایران و دیدگاهها و نگرشهایش در عرصه ادبیات و ترجمه است. او خود نیز به سادگی قلمش در مقدمه «حدیث نفس» نظر میکند: «نوشتن کاری منزوی است. وقتی قلم به دست میگیریم نیروهای برتر، نیروهای نادیده و ناشناخته، با ما سخن میگویند. این نیروها را هرچه بنامیم _ خدا، فرشته، وحی، الهام، ارشاد، قریحه، سروش یا، به تعبیر حافظ، هاتف غیبی _ ما را به چشماندازهای والا سوق میدهند. در نتیجه اغلب قلم میفرساییم تا هرچه بتوانیم «فرهیخته» بنویسیم. من برعکس کوشیدهام هرچه بتوانم ساده بنویسم.»
به گزارش ایسنا، بخش شایان توجهی از آثار ترجمهای کامشاد، متوفای ۲ خرداد ۱۴۰۴ شمسی، به تاریخ و قلمرو دشوار فلسفه تاریخ مربوط میشود. «تاریخ چیست؟» (ادوارد هالت کار»، «استفاده و سوءاستفاده از تاریخ» (پیتر خیل)، «مورخ و تاریخ» (آرنولد جی توینبی) و «تاریخ بیخردی» (باربارا تاکمن) بخشی از آن آثارند.
انتهای پیام
source