گروه سینما – احمد محمدتبریزی: سینماگران ما نسبت به ادبیات بی‌توجه هستند و این یکی از اتفاقات تلخ این روزهای سینماست. سینمای به دور از خلاقیت ایران بیش از همیشه به داستان‌ها احتیاج دارد تا بلکه از این طریق قدرتِ داستانگویی و شخصیت‌پردازی به سینما برگردد. ادبیات همیشه ناجی سینما بوده و این نکته را فیلمسازان خارجی به درستی فهمیده‌اند و خیلی خوب از آن استفاده می‌کنند.

فیلم‌های سینمایی ایرانی دیگر مثل سابق آن قدرت جادویی در ایده‌پردازی، بیان و گسترش داستان را ندارند. عموم فیلم‌ها از وقایع و شخصیت‌های واقعی گرته‌برداری شده‌اند و کمتر پیش می‌آید داستانی از نبوغِ یک فیلمنامه‌نویس نوشته شود و مخاطبش را سر ذوق بیاورد.

کمک گرفتن از ادبیات

در چنین زمانه‌ای، رسول صدرعاملی به مدد اقتباس گرفتن از رمان «زیبا صدایم کن» فرهاد حسن‌زاده، یکی از بهترین فیلم‌های جشنواره را ساخت تا نظر مثبت تماشاگران و منتقدان را بگیرد. فیلم صدرعاملی، فیلم سخت و پیچیده‌ای نیست و موفقیتش را مرهون داستانِ روان و شخصیت‌های باورپذیرش است.

صدرعاملی برای ساختن «زیبا صدایم کن» از تجربه سال‌ها فیلمسازی‌اش استفاده کرده و به خوبی متوجه شده برای تولید فیلمی مخاطب‌پسند در مرحله اول باید داستانی گیرا و جذاب داشته باشد. او در نشست خبری فیلمش توضیح داد که از پنج سال پیش کتاب «زیبا صدایم کن» را برای اقتباس انتخاب کرده و برای نوشتن فیلمنامه با چند نفر همکاری کرده و در نهایت تیم نویسندگی فعلی، آن را نوشته‌اند.

این هم نکته مهم دیگری است که صدرعاملی به آن اشاره کرد. او برای اقتباس از کتاب دچار عجله و دستپاچگی نشده و نخواسته سرعت و عجله را فدای کیفیت نهایی اثرش کند. حساسیت و وسواس او در نگارش فیلمنامه سبب شد تا او سراغ نفراتی مثل کامبوزیا پرتوی و اصغر عبداللهی و آرش صادق‌بیگی برود و اجازه بدهد تا فیلمنامه بر سر صبر نوشته شود.

گرفتن مزد صبوری

در نهایت صبر و طمانینه صدرعاملی جواب داد و او با فیلمی خوش‌ساخت و قابل‌اعتنا به جشنواره فیلم فجر آمد. هنگام تماشای فیلم کاملا مشخص است که برای فیلمنامه وقت گذاشته شده و نویسندگان حواس‌شان به شیوه داستانگویی و شخصیت‌پردازی کاراکترها بوده است.

فیلم یک روز پدر و دختری را تعریف می‌کند که پس از مدتها دوباره به همدیگر رسیده‌اند و شرایط خاص پدر، این رابطه و گذراندن روز را با چالش‌هایی مواجه می‌کند. داستانِ‌‌ «زیبا صدایم کن» اوج و فرودهای آنچنانی ندارد و فیلم با ریتم و ضرباهنگی یکنواخت طی می‌شود اما این عاملی جهت خسته‌ کردن تماشاگر نمی‌شود.

ریتم آرام داستان کاملا در خدمت فیلم است و به تماشاگر اجازه می‌دهد تا به شخصیت‌ها و دنیای درون‌شان نزدیک شود. دقیقا توجه به همین عامل تبدیل به برگ برنده «زیبا صدایم کن» می‌شود. مخاطب در طول فیلم شخصیت خسرو با بازی امین حیایی و زیبا با بازی ژولیت رضاعی را باور می‌کند و تا انتها با آنها همراه می‌شود.

اهمیت شخصیت‌پردازی

در فیلم‌های شخصیت‌محور اینچنینی خیلی مهم است شخصیت‌های فیلم به درستی پرورش پیدا کنند تا مخاطب با آنها همراه شود. باورپذیری و درگیر شدن تماشاگر با شخصیت‌ها، عنصر مهمی است که اگر به درستی شکل نگیرد، مخاطب فیلم را پس می‌زند.

جنس سینمای صدرعاملی بسیار به داستان‌هایی مثل «زیبا صدایم کن» شبیه است. معمولا فیلم‌های او یک یا دو شخصیت‌ محوری دارند که تمام بنای داستان حول محور این شخصیت‌ها نوشته می‌شود. حال اگر نگارش فیلمنامه و داستانگویی خوب نوشته شود، فیلم ماندگاری مثل «من ترانه پانزده سال دارم» از آن بیرون می‌آید و اگر داستان فیلم دچار لکنت و شخصیت‌پردازی‌ها ضعیف باشند فیلم شبیه «دیشب باباتو دیدم آیدا» می‌شود.

در چنین سینمایی که قرار نیست اتفاق عجیب و غریبی در داستان بیفتد و قصه به شکلی آرام روایت می‌شود، فیلمنامه حرف اول را می‌زند و روند قصه باید با حساسیت زیادی نوشته شود. صدرعاملی برخلاف چند تجربه قبلی‌اش، این بار مزد صبوری خود را در نگارش فیلمنامه گرفته است.

بازگشت باشکوه صدرعاملی

فیلمنامه «زیبا صدایم کن» پس از گذراندن مراحل مختلف و کار کردن یک تیم نویسندگی برای نگارش آن، به شکلی پخته و درست نوشته شده و به صدرعاملی اجازه می‌دهد تا با خیالی آسوده به سینمای دلخواه و مدنظر خود برگردد. صدرعاملی به چنین داستانی نیاز داشت تا بازگشتی باشکوه به سینما داشته باشد.

تجربه «زیبا صدایم کن» نشان داد وقتی فیلمنامه درست باشد بقیه ارکان فیلم هم به درستی کنار هم قرار می‌گیرد. همچنین این تجربه یادآوری کرد سینمای ایران تا چه اندازه در پرداختن به داستان‌هایی مثل قصه خسرو و زیبا نیاز دارد. قصه‌هایی آرام و دلنشین که ذره ذره در جان تماشاگر می‌نشیند و پس از تمام شدن فیلم، لذتِ دیدنِ فیلمی خوب را در وجودش بیدار می‌کند.

سینمای ایران در ایده‌پردازی و گفتن داستان‌ به بن‌بست رسیده است. این واقعیت تلخ این روزهای سینماست. در چنین شرایطی که ذهن فیلمنامه‌نویسان و فیلمسازان محدود به اتفاقات کلیشه‌ای و معمولی شده باید از داستان‌های نویسندگان کمک گرفت.

«زیبا صدایم کن» تجربه دلنشینی از پیوند ادبیات و سینما بود. در جشنواره‌ای که بیشتر فیلم‌ها مشکل فیلمنامه داشتند، این فیلم با فیلمنامه کم‌ایرادش تماشاگرش را سر ذوق آورد. در جشنواره‌ای که فیلم‌هایش کمتر تماشاگران را سر ذوق می‌آورد، حسِ لذت بردن از تماشای یک فیلم، تجربه گمشده‌ای بود که با «زیبا صدایم کن» زنده شد.

انتهای پیام

 

source

توسط irmusic4.ir