به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، علوم اسلامی نظیر تفسیر، علوم قرآن و علم کلام از دیرباز تحت تأثیر چارچوبهای فکری و روششناختی اهل سنت بودهاند. این تأثیر به دلیل غلبه تاریخی و جغرافیایی فقه و کلام اهل سنت در دورههای گذشته و فقدان امکان بیان آزادانه دیدگاههای شیعی در برخی ادوار، موجب شده است که بسیاری از مفاهیم بنیادین این علوم بر اساس نگاه اهل سنت تبیین و تحلیل شوند. در نتیجه، دیدگاههای شیعه، با وجود دارا بودن ظرفیتهای گسترده، در این حوزهها بهطور کامل و عمیق ارائه نشدهاند.
از سوی دیگر، مکتب اهل بیت علیهمالسلام بر اساس آموزههای وحیانی، نگاهی جامع، عمیق و دقیق به قرآن کریم و معارف الهی دارد که میتواند نیازهای فکری و معرفتی بشر معاصر را بهتر پاسخ دهد. این نگاه نهتنها از منابع روایی غنی و معتبر بهره میبرد، بلکه با تأکید بر عقلانیت و تعمق در آیات قرآن، ظرفیتهای تازهای را برای پاسخگویی به مسائل نوظهور ایجاد میکند. با این حال، تأخر تاریخی و عدم بهرهگیری از روشهای علمی متناسب با این مکتب، باعث شده است که علوم اسلامی شیعه به سطح نظریات مستقل و بنیادین خود دست نیابد.
در این راستا، ضرورت بازنگری جدی در مبانی فکری و روششناسی علوم اسلامی بر پایه آموزههای اهل بیت علیهمالسلام بهشدت احساس میشود. چنین بازنگریای باید با نگاهی علمی، منصفانه و جامعنگر، به اصلاح انحرافات موجود و ارائه مبانی اصیل شیعه بپردازد. هدف نهایی این تلاش، نهتنها اصلاح نگرشهای موجود در علوم اسلامی، بلکه ایجاد چارچوبهای فکری نوینی است که بتواند زمینهساز تمدنسازی اسلامی و پاسخگویی به نیازهای معرفتی جهان معاصر باشد.
ضرورت بازنگری در مبانی علوم قرآن بر اساس نگاه عترت
بهعنوان نمونه، کتاب “الاتقان فی علوم القرآن” اثر جلالالدین سیوطی، که یکی از مهمترین منابع علوم قرآنی در جهان اسلام به شمار میرود، تأثیر عمیقی بر روششناسی و مباحث علوم قرآنی گذاشته است. این کتاب و آثار مشابه آن، با تمرکز بر دیدگاههای اهل سنت، به ارائه موضوعاتی مانند جمعآوری قرآن، نزول تدریجی آیات، نسخ، و ترتیب سورهها پرداختهاند که غالباً با نگاه خاص به منابع و روایات تنظیم شدهاند.
ضرورت امروز ما این است که مبانی علوم قرآنی را با تکیه بر روششناسی اهل بیت علیهمالسلام بازتعریف کنیم. مکتب اهل بیت با تأکید بر عصمت و علم خاص ائمه به قرآن، نگاهی متفاوت و عمیقتر به مفاهیمی نظیر اسباب نزول، ناسخ و منسوخ، و معانی ظاهری و باطنی آیات ارائه میدهد. بازنگری در این زمینه میتواند با بهرهگیری از منابع شیعی و تحلیل دقیق روایات اهل بیت، پایههای علمی و فکری علوم قرآنی را از وابستگی به روشهای اهل سنت خارج کرده و به یک چارچوب مستقل و جامع مبتنی بر تعالیم اهل بیت دست یابد.
اندیشمندان علوم قرآنی ما باید با نگاهی نقادانه و دقیق به این مسئله بپردازند که مبانی علوم قرآنی تا چه حد مبتنی بر نگاه اهل بیت علیهمالسلام و آموزههای وحیانی عترت پیامبر است. این سؤال اساسی مطرح است که در تعریف و تبیین مفاهیمی همچون ناسخ و منسوخ، عام و خاص، ضرورت اسباب نزول، وحی و الهام، و نیز مباحثی مانند جمع قرآن و تحریفناپذیری، آیا توانستهاند به چارچوب دیدگاه عترت دست یابند؟ یا اینکه آرای خود را عمدتاً بر اساس روایات صحابه و تابعین از منابع اهل سنت بنا کردهاند؟ بسیاری از پژوهشها و منابع کنونی نشان میدهند که تعاریف و تحلیلهای علوم قرآنی غالباً بهجای بهرهگیری از روایات اهل بیت، متکی بر نظریات متقدمان اهل سنت است که قطعاً نگاه متفاوتی به مبانی قرآن و جایگاه عترت داشتهاند.
به عنوان مثال درباره جمع قرآن که علما و اندیشمندان درباره آن مطالب و نکات زیادی نگاشتند، حدیثی از جابر جعفی به نقل از امام محمد باقر علیهالسلام داریم که فرمود: «مَا ادَّعَی أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ کَمَا أُنْزِلَ إِلَّا کَذَّابٌ وَ مَا جَمَعَهُ وَ حَفِظَهُ کَمَا نَزَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَی إِلَّا عَلِیُّبْنُأَبِی طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّهًُْ مِنْ بَعْدِهِ»؛ یعنی «جز دروغگو هیچکس از مردم ادّعا نکند که تمام قرآن را چنانکه نازل شده، جمع کرده است و کسی جز علیّبنابیطالب و امامان پس از وی آن را چنانکه خدای تعالی فرستاده، جمع و نگهداری نکردهاند.» این حدیث را شیخ کلینی در الکافی خود در باب «أَنَّهُ لَمْ یَجْمَعِ الْقُرْآنَ کُلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ ع وَ أَنَّهُمْ یَعْلَمُونَ عِلْمَهُ کُلَّه» آورده است.
ضرورت بازنگری در علوم و مبانی تفسیر
در علوم تفسیر نیز این چالش بهوضوح دیده میشود. بسیاری از مبانی که امروزه بهعنوان مبانی تفسیر شناخته میشوند، متکی بر علوم ساخته بشر هستند که ریشه در سده سوم هجری دارند. نخستین تفسیر به سبک اجتهادی را طبری، از علمای اهل سنت، در سده سوم هجری تحت عنوان «جامع البیان عن تأویل القرآن» نگاشت و باب اجتهاد در تفسیر را گشود. این رویکرد تفسیری مورد قبول محدثین شیعه قرار نگرفت، زیرا آنان بر این باور بودند که هر تفسیری جز آنچه از اهل بیت (علیهمالسلام) نقل شده است، مصداق تفسیر به رأی است و اجتهاد در تفسیر باید بهکلی کنار گذاشته شود.
این گروه از محدثین، که به اخباریها مشهورند، به جمعآوری کتابهایی با عنوان تفاسیر روایی روی آوردند و ذیل هر آیه، تفسیر اهل بیت علیهمالسلام را درج کردند. این تفاسیر با تأکید بر روایات معصومین علیهمالسلام، تلاش داشتند تفسیر قرآن را از هرگونه دخالت نظرات شخصی و اجتهادات فردی مصون نگه دارند. اختلاف میان این دو رویکرد، یعنی اجتهادی و روایی، نشاندهنده تفاوتهای عمیق در مبانی و روشهای تفسیری میان دو مکتب شیعه و اهل سنت است.
سیر تاریخی تفاسیر روایی شیعه
اولین تفسیر روایی را علی بن ابراهیم قمی با عنوان «تفسیر قمی» نگاشت. او معاصر امام هادی و امام حسین عسکری علیهما السلام بود. پس از ایشان «ابوالقاسم فرات بن ابراهیم» تفسیر «فرات کوفی» را نگاشت. این تفسیر حاوی روایاتی است که آیهای از آیات قرآن را در وصف امیرالمومنین علیهالسلام میداند. سپس محمد بن مسعود عیاشی، «تفسیر عیاشی» را مبتنی بر روایات اهل بیت علیهمالسلام و در دوران غیبت نوشت. در قرن دهم، سید شرف الدین حسینى استرآبادى کتاب مشهور «تأویلالآیات الظاهرة» را تدوین کرد. این تفسیر به گردآوری روایاتی پرداخته که با تفسیر باطنی قرآن، آیه ای از قرآن را در مدح اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله یا ذم و نکوهش دشمنان آنان دانسته اند. سید هاشم بحرانی در قرن یازدهم دست به نگارش تفسیر «البرهان» زد و کمی بعد، «حُویزی» تفسیر «نورالثقلین» را تدوین کرد. تمام این اندیشمندان بر اساس روایات اهل بیت وحی تفاسیر را نگاشتند و سعی کردند بر اساس همان چارچوب عمل کنند. شیخ حر عاملی نیز کتاب مشهور «وسائل الشیعة» را با همین نگاه نگاشت. این تفسیر شامل 36 هزار روایت با سند آن در موضوعات متعدد فقهی شیعه در بابهای جداگانه است.
بنابراین، روش علمای متقدم شیعه مبتنی بر روایات اهل بیت علیهمالسلام بود و آنان بر این باور بودند که هیچ حدیثی از اهل بیت وجود ندارد که ما را به اجتهاد در تفسیر دعوت کند. برعکس، تأکید اهل بیت همواره بر پرهیز از تفسیر به رأی بوده است، زیرا آن را انحراف از مسیر صحیح فهم قرآن میدانستند.
این علما معتقد بودند که قرآن کریم بهعنوان کلام الهی، تنها از طریق راهنمایی معصومین علیهمالسلام که حاملان علم لدنی و مفسران حقیقی قرآن هستند، قابل فهم است و هرگونه دخالت نظر شخصی یا اجتهاد فردی در تفسیر، خطر تحریف معنوی و دور شدن از حقیقت وحی را به همراه دارد. بر این اساس، آنان تفاسیر خود را بر اساس روایات معتبر معصومین تدوین کرده و راه اجتهاد فردی در تفسیر را مسدود کردند.
حقیقت امر نیز همین گونه است. گاهی آیهای را میبینیم که مفسران ما به یک معنای خاص برداشت کردهاند، اما اهل بیت علیهم السلام به تواتر، آن آیه را به گونهای دیگر تفسیر کردهاند. به عنوان مثال ذیل این فراز از آیه هفتم سوره آل عمران «وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»، به این معنا که تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمیدانند، مفسران مشهور ما راسخون در علم را از جملهی قبل جدا کردهاند، در حالی که تمام احادیث اهل بیت علیهمالسلام ذیل این آیه، اشاره به این دارد که راسخون در علم عطف به جمله ما قبل است به این معنا که تأویل قرآن را جز خدا و راسخون در علم نمیدانند و ما اهل بیت علیهمالسلام راسخان در علم هستیم. (الکافی، ج1، ص213؛ تفسیر قمی، ج2، ص152؛ ج2، ص451؛ بصائر الدرجات، ج1، ص196؛ تفسیر عیاشی، ج1، ص163)
بنابراین ضرورت اصلاحات مورد نیاز در علوم قرآن و تفسیر نهتنها شامل بررسی دقیق منابع و روشهاست، بلکه به معنای بازتعریف علمی بسیاری از مفاهیم کلیدی علوم قرآنی در پرتو نگاه عترت است. این بازنگری، این علوم وحیانی را از وابستگی به آرای تابعین و تفاسیر تاریخی جدا کرده و زمینهساز ارائه دیدگاهی مستقل، جامع و عمیق از قرآن بر پایه آموزههای اهل بیت خواهد بود.
انتهایپیام/
source