به گزارش خبرنگار ایلنا، تاریخ شفاهی و انتشار خاطرات افراد از جذابترین گونههای ادبی است که توجه بسیاری از ناشران و علاقمندان به موضوعات تاریخی را جلب کرده است.
ویژگی مهم تاریخ شفاهی ارائه اطلاعات جدید یا ناگفته از قول فعالان یا شاهدان و آگاهان رویدادهای تاریخی است که از طریق مصاحبه هدفمند تولید و منتشر میشود.
کتاب میریام خاطرات رباب صدر خواهر امام موسی صدر به تازگی منتشر شده است. این کتاب مروری بر بیش از نیم قرن تجربۀ زیستۀ راوی در حوزههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است.
میریام برای اولین بار اطلاعاتی درباره ماجرای ربوده شدن امام موسی صدر را از قول یکی از اعضای خانوادهاش روایت میکند. در این کتاب به روزهای واقعه و چگونگی پیگیری و دیدار با سران کشورها و گفتگو با مسئولان جمهوری اسلامی و روند پرونده در سالهای اخیر پرداخته شده است.
امام موسی صدر روحانی ایرانی و رهبر شیعیان لبنان که برای دیدار با معمر قذافی رئیس حکومت وقت لیبی به این کشور رفته بود، در نهم شهریور سال 1357 ربوده و به مکان نامعلومی منتقل شد.
رباب صدر در این کتاب نگاه خود درباره علل ربایش صدر و جریانها و کشورهای مرتبط با آن را در پاسخ به سئوالاتی که حمید قزوینی پژوهشگر تاریخ شفاهی و نویسنده کتاب از او پرسیده بیان کرده است.
در قسمتی از کتاب درباره پیگیری پرونده ربایش امام موسی صدر آمده است:
«همیشه قضیۀ اخوی با رؤسای جمهوری لبنان، شخصیتها، مقامات کشورهای عربی، مسئولان ایرانی و هرجا که رفتم مطرح شده است. منتهی هرچه زمان گذشت، شنیدن این حرف برایشان خوشایند نبود. اما ما میگفتیم، باز هم میگوییم، هنوز پروندۀ قضایی باز است و دائم آقا صدری( فرزند امام موسی صدر) دنبال میکند.
نکتهای را همینجا بگویم. از روزی که ایشان ربوده شدند، تا سالهای 1998 یا 1999، هیچکس چیزی نگفت. یعنی انسانی مثل امام موسی صدر که با دو کلمه هرکسی را از هر زندانی آزاد میکرد، خودش که به زندان میرود، کسی نیست آزادش کند.
به نظر من آدم شرعاً و اخلاقاً در زندگی خودش مسئول است، نمیتواند ساکت بشود، اگر ساکت شد گناه کرده، به فرمایش رسول اکرم(صلی الله علیه و آله): «الساکت عن الحق شیطان أخرس.» (کسی که سخن حق را نگوید شیطانِ دهنبسته است.) شاید بعضیها خودشان را توجیه میکردند و میگفتند کاری از دست ما ساخته نیست؛ اما با این حرفها نمیشود از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرد.
یکوقتی که دیدم کسی به حرف ما توجه نمیکند، در بیروت، با خانم امام موسی صدر ده روز اعتصابغذا کردیم. مردم دورمان جمع شدند. وقتی ما را میدیدند، دلشان قرص میشد. آن زمان، آقای بنیصدر رئیسجمهور ایران بود. از طریق سفیر ایران پیغام داد که اعتصام(روزه) را تمام کنید، ما با جدیت این قضیه را دنبال میکنیم. من باور نکردم؛ گفتم این حرفها دروغ است، ابورائد( همسرم) گفت حواست باشد باید آبرویتان را حفظ کنید اینجور نگو، قبول کن. باید آبروی سید را نگه داری، مردم بالاخره خسته میشوند. بالاخره اعتصام را تمام کردیم، اما باز هم کاری نشد.
به نظر شما مهمترین اشکال در ابتدای ماجرا چه بود؟
باید از روز اول قوهای پشت این قضیه میبود. متأسفانه مصادف بود با ضعف دولت لبنان، دیگر کشورها هم که انگیزهای برای پیگیری نداشتند. به اضافة اینکه ما خانوادۀ سیاسی نبودیم، خانوادۀ روحانی و اجتماعی و خدماتی هستیم، به مردم خدمت میکنیم. اینطور نبود که بدانیم چه جور پولتیک کنیم، چه جوری کسی را پهلوی این و آن بفرستیم. آن موقع کسان دیگری هم در آراء ما دخالت میکردند. هرکس چیزی میگفت، این کار را بکنید، آن کار را نکنید. یکوقتهایی نزدیک بود رأی خودمان را هم گم کنیم.
در میان دوستان یا فامیل، افراد مؤثری نبودند که به کمک بیایند؟
در لبنان که فامیل نبود. بعضی دوستانِ امام در دولت یا مجلس بودند که همگی یا چیزی را از ما مخفی میکردند یا خودشان هم میدانستند به نتیجه نمیرسند. مثلاینکه آدم راهی را میرود؛ ولی میداند که نمیرسد.
درست است که دکتر چمران ایدههایی برای آزادی امام داشت که امکان اجرای آنها را به دست نیاورد؟
در همان هفتههای اول، ایدههایی داشت و دلش میخواست کاری بکند؛ ولی همکاری نشد. مجموعهای که در لبنان مسئول این قضیه بودند اختلافات شدیدی داشتند و با دکتر چمران هم موافق نبودند.
ایشان بعد از انقلاب در ایران مسئولیت داشت. آن زمان هم پیگیر قضیه بود؟
همان روزهای اول که به ایران رفت معاون نخستوزیر شد و بعد از مدتی مسئولیت وزارت دفاع را بر عهده گرفت. بالاخره علاقه داشت و گلهمند و متأثر بود که کمتر کسی به حرفها گوش میدهد. ما که برای پیگیری قضیه به ایران رفتیم، خیلی خوشحال شد. امیدوار بود بالاخره کارها به جایی برسد که متأسفانه اینطور نشد. بعد هم طولی نکشید که جنگ صدام علیه ایران شروع شد و به جبهه رفت…»
علاوه بر این کتاب روایتی روان و یکدست از زندگی شخصی و اجتماعی رباب صدر به مخاطب ارائه میکند که در نوع خود جذاب و متفاوت است. جذاب از آن رو که متن کتاب ساده و بی آلایش و با حفظ ادبیات و لحن راوی است و متفاوت از آن جهت که تصویری کمتر دیده شده از خانواده مرجعیت شیعه و دختری مقیم شهر قم ارائه میکند که مسیر زندگیاش به لبنان رسیده و پس از ازدواج در آنجا مستقر شده است. رباب صدر از سالهای ابتدایی جوانی وارد فعالیتهای اجتماعی شده و با وجود انواع موانع و مشکلات روز به روز بر حجم فعالیتهایش افزوده و حتی در سالهای جنگ داخلی و اشغال لبنان دست از کوشش بر نداشته است.
میریام در هفت فصل تدوین و نگارش شده است:
1- برای برادر؛ که به موضوع ربوده شدن امام موسی صدر و چگونگی پیگیری پرونده پرداخته است.
2- برای مهربانی؛ که درباره سالهای کودکی و نوجوانی رباب صدر و زندگی در شهر قم است.
3- برای امید؛ که به چگونگی عزیمت به لبنان و استقرار در این کشور و شروع فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی در کنار برادر اختصاص دارد.
4- برای زندگی؛ که به کوششهای امام موسی صدر برای گسترش همزیستی پیروان ادیان و فرقههای مذهبی میپردازد.
5- برای صلح؛ که درباره سالهای جنگ داخلی لبنان و کوششهای امام موسی صدر برای برقراری صلح است.
6- برای آزادی؛ که درباره تاسیس مقاومت علیه اسرائیل و دفاع از خاک لبنان است.
7- برای انسان؛ که درباره فعالیتهای رباب صدر در اداره موسسات آموزشی و اجتماعی است که در غیاب برادرش و بنام او تاسیس شده است.
قزوینی کتاب میریام را سیمای زنی میداند که با اتکا به اندیشه و عمل یک روحانی نوگرا، با وجود انواع مشکلات و موانع در گوشهای از خاورمیانه که بحران و ناپایداری سکه رایج آن است، از تلاش برای آموزش، سلامت و توانمندسازی و ارتقای زندگی دختران و زنان فروگذار نکرده است. از نظر نویسنده، کتاب منبعی مفید برای علاقمندان به مطالعات زنان هم هست.
میریام محصول 32 جلسه مصاحبه حمید قزوینی است که از سال 1391 تا 1401 با رباب صدر در ایران و لبنان انجام داده است و نهمین جلد از مجموعه تاریخ شفاهی موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر است که در 662 صفحه و به قیمت 415 هزار تومان به بازار نشر آمده است.
انتهای پیام/
source