به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ادبیات معاصر را باید به پیش و پس از انقلاب مشروطه تقسیم‌بندی کرد. پیامد تحولی را که در عرصه سیاست ایجاد شد، می‌توان در دیگر حوزه‌ها از جمله اجتماعی و فرهنگی نیز دنبال کرد. ورود موضوعات جدیدی چون عدالت، آزادی، قانون، حقوق زنان و … به ساحت ادبیات به ویژه شعر و مطبوعات از یک سو و تولد قالب‌های نوین برای طرح این موضوعات از سوی دیگر سبب شده تا انقلاب مشروطه خود آغازی در انقلاب فرهنگی و ادبی باشد. 

هرچند غالب قالب‌های به کار گرفته شده در این دوره کلاسیک است، اما انقلاب مشروطه زمینه را برای تحول در فرم و محتوای ادبیات پس از خود فراهم کرد. آنچه بعدها در آثار محمدعلی جمالزاده و نیما یوشیج می‌توان احساس کرد و برشمرد، ماحصل سنگ بنایی است که در مشروطه گذاشته شده است. تاریخ انتشار «یکی بود یکی نبود» جمالزاده و «افسانه نیما» ممکن است با توجه به زمانبندی دقیق این دور کمی طولانی‌تر باشد، اما هرکدام از این بزرگان را می‌توان نماینده دگرگونی در ذوق‌های ادبی و شرایطی دانست که در آن 70 سال صورت گرفت؛ تغییری که به طور عمده از تماس مداوم با غرب ایجاد شده بود و ابزار اصلی آن نیز ترجمه و آشنایی با ادبیات جهان بود.

در واقع می‌توان اینطور نتیجه گرفت آن تحولی که بارقه‌اش با انقلاب مشروطه زده شد، در دهه‌های بعد توسط نویسندگان و شاعرانی چون نیما، جمالزاده، رفعت و … درخشید. بر همین اساس است که برخی از پژوهشگران، نیما را فرزند مشروطه می‌دانند. 

احمدرضا بهرام‌پور عمران، نویسنده و پژوهشگر، در کتاب «در تمام طول شب: بررسیِ آراء نیما یوشیج» به تأثیرپذیری پدر شعر نو از مشروطه و انقلاب ادبی آن پرداخته است. در بخش‌هایی از آن که به مناسبت امضای فرمان مشروطیت در صفحه شخصی نویسنده بازنشر شده است، می‌خوانیم: 

نیما هنگامِ امضای فرمانِ مشروطه (1285 ه‍. ش) حدوداً 10 ساله بود. اما از آنجاکه پژواکِ صداهایی که از تهران، تبریز، مشهد و رشت برخاسته‌ بود به مازندران و حتی دهکدهٔ یوش‌ نیز رسیده‌ بود، او احتمالاً از همان کودکی با مفاهیمی همچون انقلاب و شورش، آشناییِ اجمالی داشت.

مطابق‌ با برخی منابع، یوش نیز در همان سال‌ها موردِ تاخت‌و‌تازِ نیروهای حکومتی قرار گرفت. بنابراین نیما دورانِ نوجوانی‌اش را در حال‌و‌هوایی مشروطه‌اش گذراند. او حتی در یکی از یادداشت‌های روزانه‌اش، اشاره‌ می‌کند حدودِ سال‌های 1290_1288 ه‍. ق، مردی «مرموز» با عبایی بوشهری، پس‌ از آنکه از‌ جانبِ امیرمؤیّدِ سوادکوهی ناامید شد، به سراغِ پدرِ من آمد تا او را برای پادشاهی برگزیند.

این سخنِ نیما تاچه‌ حد با واقعیت منطبق باشد و یا زادهٔ صرفِ تخیّل شاعرانه‌اش باشد، اکنون مدّنظر نیست، سخن بر سرِ آگاهیِ نیمای نوجوان از حال و هوای سیاسی و اجتماعیِ آن سال‌ها است.

اگر آرمان‌های سیاسیِ سال‌های آغازینِ سدهٔ چهاردهم را به‌گونه‌ای ذیلی بر مطالباتِ مشروطه‌ای تلقی‌ کنیم، نیما دورانِ جوانی‌اش را نیز در فضایی مشروطه‌ای گذراند. او در مقدمهٔ دفترِ شعرِ خانوادهٔ سرباز، به‌صراحت می‌نویسد: «انقلاب‌های اجتماعیِ حوالیِ سال‌های 1300 و 1301، شاعر (نیما) را به راه‌های دیگری مشغول‌داشت». و در ادامه می‌افزاید، جنونی که محصولِ زندگیِ «اهلِ کوه‌پایه» است، او را به جنگل و کوه‌ کشاند. و این سال‌ها، همان سال‌هایی است که عشقی و عارف، درپیِ گرفتنِ «عیدِ خون» و نواختنِ «مارشِ خون» هستند؛ سال‌هایی که ایران پریشان است و شیخ محمدِ خیابانی، کلنل محمدتقی‌خانِ پسیان، میرزا کوچک‌خان و لاهوتی، افکاری درسرمی‌پرورانند و در عرصهٔ عمل نیز اقداماتی انجام‌می‌دهند.

مرورِ نامه‌ای (نوشته در سال1300) از نیما خطاب به مادرش، ذهنیتِ انقلابی‌اش را که بیش‌تر متأثّر از اعلانِ جمهوری سرخِ گیلان و اندیشه‌های برادرش لادبُن بود، برملامی‌سازد: «مادرِ عزیزم! گریه‌نکن! از سرنوشتِ پسرت شکایت‌نداشته‌باش! پسرت باید فردا در میدانِ جنگ، اصالتِ خود را به‌خرج‌دهد. ‌با خونِ پدرانِ دلاورم، به جبینِ من دو کلمه نوشته‌ شده‌ است: خون و انتقام».

نیما همین سال خطاب به برادرش می‌نویسد: «تا چند روزِ دیگر از ولایت می‌روم […] اگر موفق شدم، همهمه‌ای تازه در این قسمت از البرز به‌توسطِ من درخواهدافتاد». اما این تبِ تند زود به‌عرق‌می‌نشیند و نیما اندک‌اندک به درونِ خویش می‌خزد و از انقلاب و شورش‌ به رمانتیسم می‌گراید و از مدعیانِ این‌عرصه‌ها سرخورده‌می‌شود.

سالِ 1305 با سرخوردگی می‌نویسد: «من سال‌ها مردم را سنجیده‌ام […] انقلاب و اشخاص را شناخته‌ام». نیز سالِ 1308 چنین می‌نویسد: «پشیمانم چرا به انقلابِ عده‌ای، بدونِ این‌که فکر کنم، اطمینان‌کردم و از اضمحلالِ دسته‌ای دیگر خوشحال شدم».

نیما انقلابِ مشروطه را سرآغازِ دورهٔ جدیدی از تاریخِ می‌دانست و سالِ 1310 به 26 ساله‌ شدنِ «ادبیاتِ جدید» اشاره‌می‌کند. او به‌طور کلی «تجدّدِ» ادبیاتِ مشروطه و اشعارِ «وطنی» و «عمومی و بازاری»، «شعرِ توپ و تفنگ‌دار» و بعدها «ماشین‌دارِ» آن را می‌ستود و ضروری می‌دانست اما آن را نارس و ناقص ارزیابی‌ می‌کرد.

نیما همچنین به آثارِ اندیشمندان و نثرنویسانِ آن دوره توجهی ویژه داشت؛ نشانه‌های آشنایی و شیفتگیِ او به آثارِ آخوندزاده (از دورهٔ کودکی) و «جیجک‌علی‌شاهِ» بهروز و «یکی ‌بود یکی نبودِ» جمال‌زاده ‌و نیز آثارِ طالبوف، مراغه‌ای و جمال‌الدینِ اسدآبادی و ملکم‌خان، در جای‌جای نوشته‌‌هایش آشکار است.

انتهای پیام/

source

توسط irmusic4.ir