جذابیت فیلمهای جادهای این است که حس ماجراجویی را در شما زنده میکنند؛ تماشای این نوع آثار تجربهی متفاوتی است، خصوصا اگر بهصورت طنز ساخته شوند. فیلمهای کمدی جادهای، نگاهی هجوآمیز به مقولهی سفر دارند و معمولا در آنها، آدمهای قصه در موقعیتهای غیرمنتظرهای قرار میگیرند و در نقطهی پایان به یکدیگر نزدیکتر میشوند.
فیلمهای کمدی جادهای اغلب از ساختار روایی خطی استفاده میکنند و شاید به همین دلیل باشد که همیشه پرمخاطب هستند. این فیلمها نمیخواهند مخاطب خود را به چالش بکشند بلکه هدف اصلی آنها سرگرمکردن شما است و در همین راستا، «خلق موقعیت» اهمیت ویژهای پیدا میکند. همانند یک سفر واقعی، در قصه ممکن است هر اتفاق ناگهانی و عجیبی رخ دهد که انتظارش را ندارید. شخصیتها به تدریج درک بهتری از هم پیدا میکنند و گاهی قهرمان قصه به خودشناسی میرسد.
تعطیلات نوروزی یک زمان مناسب برای سفر کردن است اما اگر به هر دلیلی موفق به انجام این کار نشدهاید، فیلمی مرتبط با سفر شاید یک گزینهی مناسب برای تماشا کردن باشد. البته این فیلمها را در سفر هم میتوانید تماشا کنید و همچنان راضیکننده خواهند بود. ژانر کمدی سلیقهای است اما سعی کردهایم آثار کلاسیک و خوشساختی را انتخاب کنیم که در گره زدن سفر و کمدی، موفق عمل کردهاند.
یک فیلم منحصربهفرد و مستقلِ سرخپوستی که با روح شما حرف میزند. داستان در رابطه با مرد جوانی است که رابطهی چندان خوبی با پدرش ندارد. این ایدهی ساده، به شکلی خالصانه و عمیق عرضه شده و ترکیب آن با کمدی جواب داده است. همچنین تمرکز کریس ایر روی درام، کمک کرده تا طنز فیلم رنگوبوی متفاوتی بگیرد.
کریس ایر برای شوخیها، تا حد زیادی به کلیشهها و دیدگاههای رایج نسبت به سرخپوستان تکیه کرده است. او این کار را با ظرافت خاصی انجام داده و مرز میان شوخی و توهین، به خوبی رعایت میشود تا فیلم به شخصیتها و «هویت بومیهای آمریکا» احترام بگذارد. کمدی ملایمِ سیگنالهای دود اگرچه حس خوبی به مخاطب منتقل میکند اما این لحظات کوچکِ دراماتیک فیلم هستند که تا مدتها در یاد باقی میمانند. شخصیت عجیب «توماس» به عنوان یک سرخپوست اصیل، تاثیرگذار بوده و دوستی او با قهرمان قصه باورپذیر از آب درآمده است.
«گِرَیم» و «کلایو» که بهترین دوست یکدیگر هستند، به ایالات متحده سفر میکنند تا در نمایشگاه «کامیک-کان سن دیگو» شرکت کنند. آنها در مسیر ایالتهای جنوب غربی آمریکا، با یک موجود فضایی به نام پُل ملاقات میکنند و ماجراجوییهای آن وارد بُعد تازهای میشود.
نیک فراست و سایمون پگ شاید به هوشمندی یا بامزگی فیلم «شان مُردگان» نباشند اما این زوج هرگز شما را ناامید نمیکند و اینجا هم با ارجاعات مختلف به فرهنگ عامه و دیوانهبازیهای درجه یک، مخاطب را به وفور میخنداند.
این ساختهی گرگ موتلا را میتوانیم پارودی ژانر علمی-تخیلی بدانیم و اگرچه جنس طنز فیلم از نوع نوجوانانه است اما تماشای آن میتواند به «لذت گناه آلود» یا همان «گیلتی پلژر» شما تبدیل شود. فارغ از شخصیتهای دوستداشتنیِ پگ و فراست، موجود فضایی قصه هم با تشکر از صداپیشگی سث روگن، به همان چیزی تبدیل شده است که باید باشد. شوخیهای مذهبی پُل شاید برای هر نوع مخاطبی مناسب نباشد اما طنز فیلم در مجموع بیآزار است و هرگز آن را جدی نمیگیرید.
کریس فارلی در این فیلم، تحسینبرانگیز است و احتمالا در پایان او را تشویق میکنید. فارلی نابغهی کمدی اسلپاستیک بود اما در لحظات دراماتیک هم میدرخشید و شخصیتِ غیرقابلکنترل او در تامی کوچولو، بهترین مکمل برای سبک کمدی سرد و جدی دیوید اسپید است. این دو بازیگر در کنار یکدیگر معجزه کردهاند و در انتها، شاید به این مسئله فکر کنید که دوست دارید ماجراجوییهای این دو دوست قدیمی را برای ساعتها تماشا کنید.
«توماس» پس از هفت سال، سرانجام دانشگاه را به پایان میرساند و به خانه بازمیگردد. توماس که از نظر احساسی و اجتماعی به بلوغ نرسیده است، پس از مرگ پدر حالا باید بزرگ شود و کارخانهی او را نجات دهد. تامی کوچولو نقدهای چندان مثبتی دریافت نکرد اما با گذر زمان، به یک فیلم کالت تبدیل شد.
فیلمهای کمدی کلاسیک جیم کری حالا کمی بوی کهنگی میدهند و دیگر جذابیت سابق را ندارند اما اگر در جستجوی یک کمدی بیمغز دیوانهوار از دههی ۹۰ میلادی هستید، احمق و احمقتر را نباید نادیده بگیرید. دو شخصیت اصلی، از هر نظر کمعقل و کمتوان هستند و شاید هیچکس جز جیم کری و جف دانیلز نمیتوانست این آدمهای ابله را به درستی عرضه کند.
اینکه شخصیتهای قصه اوج احمق بودن را به نمایش بگذارند، میتواند زننده و حتی گاهی زشت باشد اما خوشبختانه، ایدههای نامتعارف سازندگان به حد کافی هوشمندانه بوده تا لبخند را بر لبان شما بنشاند. کری و دانلیز به تنهایی داستان را به جلو پیش میبرند و این کار را با مهارت خاصی انجام میدهند. ریتم فیلم سریع است و باید انتظار هر چیزی را هم داشته باشید. احمق و احمقتر از آن آثاری است که فقط ممکن بود در دههی ۹۰ میلادی ساخته شود.
موعد مقرر شاید در حدواندازهی دیگر ساختههای تاد فلیپس همانند «خماری» یا «مدرسه قدیمی» نباشد اما یک فیلم بامزه و سرگرمکننده است که از تماشای آن لذت میبرید. فیلم البته مشکلات مشخصی دارد، بیش از حد قابل پیشبینی است و گاهی افراطگرایی میکند؛ با وجود این، اگر جنس طنز زک گالیفیاناکیس برای شما قابلقبول است، احتمالا میدانید چه چیزی انتظار شما را میکشد.
نقطهی مقابل گالیفیاناکیس، «پیتر» با بازی رابرت داونی جونیور است. یک آدم خودخواه، معتاد به کار و با استانداردهای دوگانه (گاهی مهربان است اما به کودکان مشت میزند). اتفاق عجیبی نیست که ترکیب جونیور و گالیفیاناکیس جواب میدهد، هر دو استعداد ویژهای در ارائهی کمدی دارند و اینجا هم حضور آنها کافی است تا از ایرادات داستانِ تکراری فیلم چشمپوشی کنید. موعد مقرر شاهکار نیست اما یک کمدی جادهای خوب است.
هارولد ریمیس فقید، فیلمساز خلاقی بود. او از این فیلمنامهی «جان هیوز» که مبتنی بر شوخیهای فیزیکی است، اثری فراموشنشدنی ساخت که علاقهمندان به فیلمهای جادهای نباید آن را از دست بدهند. چوی چیس در نقش اصلی، یک گزینهی ایدهآل به حساب میآید و با تشکر از بازی خوب او، درک میکنیم که چرا «کلارک» در تلاش است تا به خانوادهاش خوش بگذرد.
تعطیلات، سبک کمدی گستاخانهای دارد و رویدادهای عجیبوغریبی را شامل میشود. با موفقیت تجاری فیلم، پنج دنباله هم برای آن ساخته شد که همهی آنها در رابطه با سفر هستند اما کیفیت نسخهی اصلی را ندارند. البته که اگر میخواهید یک نسخهی مدرنتر را تماشا کنید، قسمت پنجم که در سال ۲۰۱۵ اکران شد، یک دنبالهی مستقل با تیم بازیگری جدید است. تعطیلات در سال ۲۰۰۰، در نظرسنجی مجلهی «توتالفیلم»، به عنوان چهلوپنجمین فیلم کمدی برتر تاریخ انتخاب شد.
برادران بلوز بیشتر از هرچیزی با موسیقی متن و آن سکانس تعقیبوگریز استثنائیاش در یادها مانده است اما نباید فراموش کنیم که همچنان، با یک فیلم جادهای کمدی روبرو هستیم. فیلم، داستان دو برادر را روایت میکند که کتوشلوار مشکی و جوراب سفید قدیمیشان را پوشیدهاند و میخواهند گروه موسیقی قدیمی خود را گرد هم بیاورند تا با اجرای یک کنسرت، برای کودکان یتیم پول جمعآوری کنند. آنها سفر چالشبرانگیزی را برای یافتن اعضای سابق آغاز میکنند، به غیرمنطقیترین مناطق شهر قدم میگذارند و در این مسیر، افراد زیادی را هم عصبانی میکنند که حالا همگی در تعقیبشان هستند، از نازیهای بیرحم و نیروهای پلیس تا طرفدارانی که دل خوشی از این دو برادر ندارند.
برادران بلوز سعی میکند در تمامی دقایق هوشمندانه باشد، حتی زمانی که کمدی بزنبکوب را در اولویت قرار میدهد. چیزی که فیلم را از نمونههای مشابه متمایز میکند، ارزشی است که جان لندیس برای عنصر موسیقی قائل شده است. موسیقیهای انتخابشده، فضاها را به کلی تغییر میدهند و به سفرِ شخصیتها، معنای تازهای میبخشند.
یک فیلم کمدی عالی که چندان دیده نشد و خیلی زود از یادها رفت. فرار نیمهشب داستان نوآورانهای ندارد و صرفا فرمولهای آشنای این نوع آثار را با چرخشهای جزئی عرضه میکند اما به اندازهی کافی ساختار درستی دارد تا آن را یک کمدی استاندارد بدانیم. قهرمان قصه، یک شکارچی جایزهبگیر است که باید حسابدار سابق مافیا را به آنها تحویل بدهد. این دو شخصیت نقطهی مقابل یکدیگر هستند و چنین ایدهای هم شاید بیشتر برای یک اپیزود سیتکام مناسب باشد اما با تشکر از کارگردانی مارتن برست و بازی رابرت دنیرو، همهچیز حسوحالی سینمایی دارد و نه تلویزیونی.
گاهی فراموش میکنیم که دنیرو در زمینهی کمدی هم مستعد است و شاید فرار نیمهشب یک یادآوری خوب باشد. او به عبارتی، یک نسخهی پارودی از خودش را بازی کرده و مارتن برست به او اجازه داده است تا پرسونای آدم خلافکاری که دنیرو بارها جدیاش را بازی کرده، به همان شکل اما با چاشنی کمدی بازی کند. شوخیهای فیلم، صریح و بدون پیچیدگی هستند تا به دیگر کمدیهای دههی ۸۰ میلادی نزدیک باشند اما هنوز این توانایی را دارند تا شما را در عصر مدرن بخندانند.
برداشتی آزاد از «ادیسه» نوشتهی «هومر» و به اعتقاد برخی، یکی از بهترین ساختههای برادران کوئن و برترین فیلمهای کمدی قرن بیستویکم. در ای برادر، کجایی؟ با انواع شخصیتهای عجیب دیدار میکنید و در کنار «لبوفسکی بزرگ»، یکی از آن آثاری است که دیالوگهای ماندگار فراوانی دارد که ارزش حفظ کردن را دارند. داستان پیرامون چند زندانی اتفاق میافتد که یکی از آنها ادعا میکند گنجی را در جایی پنهان کرده است. آنها تصمیم میگیرند از اسارت فرار کرده، گنج را یافته و زندگی تازهای را آغاز کنند اما در این سفر، چالشهای زیادی انتظار آنها را میکشد.
همانند برادران بلوز، برگ برندهی فیلم را باید موسیقیهای آن دانست و شاید شما هم موافق باشید که چاشنی یک سفر خوب، بدونشک موسیقی است. ای برادر، کجایی؟ نقدهای مثبتی دریافت کرد و برای اولینبار در تاریخ، جایزهی «گِرَمی» بهترین آلبوم سال را به خانه برد. اگر از طرفداران موسیقی فولک هستید، لذت تماشای این فیلم دوچندان خواهد شد.
هنگامی که خبر ساخت این فیلم اعلام شد و طرفداران آگاه شدند که پیرامون فرقهی «چارلز منسن» و قتلهای دههی شصت میلادی خواهد بود، کمتر کسی انتظار داشت که نسخهی نهایی در واقع یک فیلم جادهای با اِلمانهای طنز باشد. شخصیتهای اصلی، مدت زمان زیادی را در جادهها میگذرانند و به سبک تارنتینو، به گفتگو میپردازند. فارغ از برداشت تمسخرآمیز فیلم از «بروس لی»، روزی روزگاری در هالیوود از ابتدا تا انتها، کمدی را به شکلهای مختلف به نمایش میگذارد.
اینکه براد پیت نقش یک بدلکار را بازی میکند، حتی روی کاغذ هم کمدی به نظر میرسد و دوستیاش با «ریک دالتون» بامزه از کار درآمده است. فیلم به یک موفقیت بزرگ برای تارنتینو تبدیل شد، از سوی منتقدان مورد تحسین قرار گرفت و جایزهی «گلدن گلوب» بهترین فیلم کمدی سال را به خانه برد. روزی روزگاری در هالیوود البته مخالفانی هم دارد، حتی بعضی از طرفداران جدی تارنتینو از آن رضایت نداشتهاند اما در هر صورت، یک کمدی جادهای شاخص است.
قبل از اینکه زامبیها با سریال «مردگان متحرک» یک بار دیگر به اوج محبوبیت برسند، زامبیلند این ژانر را به شکلهای خلاقانه، پارودی کرد. روبن فلیشر، معجونی از سفر جادهای، کمدی، خشونت و زامبیها ارائه داده است که بینندگان را هیجانزده میکند. زامبیها جهان را تسخیر کردهاند و زندگی آدمهای باقیمانده دستخوش تغییر شده است. در این میان، تعدادی از بازماندگان سفری را آغاز میکنند تا پناهگاه مناسبی پیدا کرده و از گزند زامبیهای بیرحم در امان بمانند.
چهار شخصیت اصلی فیلم آنقدر خوب هستند که شاید اگر ماجراجوییهایشان در یک دنیای آخرالزمانی هم رخ نمیداد، آنها را با علاقه دنبال میکردید. زامبیلند در گیشه عملکرد خوبی داشت و در سال ۲۰۱۹ دنبالهی مستقیم آن روی پرده رفت که اگرچه آنهم از نظر تجاری موفق بود اما به اعتقاد بسیاری، کیفیت و تازگی قسمت اول را ندارد.
هواپیماها، قطارها و اتومبیلها از آن آثاری است که معمولا وقتی به فیلمهای کمدی جادهای میرسیم، نام آن را قطعا میشنوید. جون کندی بهطور همزمان آزاردهنده و دوستداشتنی است و استیو مارتین هم نقش یک مرد خانواده را ایفا میکند که با او همذاتپنداری میکنید. این ساختهی جان هیوز، با تعطیلات و سفر، صادقانه برخورد میکند و واقعیتِ آن را نشان میدهد: چالشهایی که در کنار لذت وجود دارد. فیلم شاید گاهی قابلپیشبینی باشد اما چرخشهای دراماتیک آن تاثیرگذار است.
طنز فیلم برپایهی اشتباهات استوار است و با تشکر از استعدادهای پشت و جلوی دوربین، هرگز خستهکننده نمیشود. هواپیماها، قطارها و اتومبیلها را فیلمسازان دیگر باید به عنوان یک کلاس درس برای تولید آثار جادهای بازبینی کنند. فیلم مورد تحسین منتقدان و مخاطبان قرار گرفت و به یک اثر کالت تبدیل شد. گفته میشود که نسخهی بازسازی آن نیز با بازی «ویل اسمیت» و «کوین هارت» در دست توسعه قرار دارد.
منبع: Screenrant